کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

همچنان بی لبتاپ

سلام عزیزای دل. از خونه مامانم در خدمتتون هستم!  هنوز لبتاپُ نبردیم تعمییر کنن!! همچنان از طریق کابل همچون اسکولانی سرخوش با گردنی کج از طریق تلوزیون وبگردی می نماییم .تازه یه مشکل دیگه داره لبتاپمون!! اونم این که داغ میکنه و فرت خاموش میشه!! بدون اخطاری, حرفی, تذکری!! لبتاپ بی شعور نفهمم  بعد من از اون خنک کنای زیر لبتاپ (فن ) ندارم و امروز صبح در یک اقدام مبتکرانه یک بسته باقالی از فریزر خارج و در زیر لبتاپ قرار دادم!! 2 ساعت برام کار کرد. بزن دست قشنگرو به افتخاررررم الان دلم میخواد اوشینُ ببینم ولی خونه مامان آنتن دیجیتال نیست!!  از کوروش چی بگم که خیلی ماهه! به عشق اون میخوابم و با نفساش زندگی می کنم!! دیروز برد...
6 خرداد 1392

اوف شدی نفسم؟

امشب بابا رفته بود بیرون. وقتی اومد یه دست قهوه خوری خیلی خوشگل و شیک خریده بود. من تشکر کردم و گفتم خیلی قشنگن ولی هم گرون بود و هم اینکه ما یه دست دیگه داشتیم که اصلا استفاده نشده بود. ازش پرسیدم از کجا گرفتی؟ گفت از همین نزدیک خونه. منم تو رو سپردم به بابا آژانس گرفتم و رفتم برای تعویض. قیمت قهوه خوری 62 تومن بود.منم یه سینی, یه جا قاشقی, یه جا نونی و دو دست قاشق بستنی خوری که نداشتیم گرفتم و اومدم خونه. وای وقتی رسیدم دم در بالا دیدم  بغل بابا یه شکل دیگه ای داری بهم میخندی محمد گفت پسرم داغون شد وقتی رفتی! منم فک کردم از بغض و دلتنگی میگه!!!  بعد فک کردم بغض کردی که اون شکلی شدی! وقتی دقیق به لبات نگاه کردم دیدم نههههههههههه! ...
6 خرداد 1392

دوستای گلم سلام

دیشب کوروش جان در یک اقدام محیرالعقول لبتاب رو به اون دنیا فرستاد. موبایل باباشُ گذاشته بود لای لبتاپ و درشُ بسته بود و روی لبتاب ایستاده بود. ال سی دی کاملا داغون شده و الان من از طریق کابل اچ دی ام آی با تی وی در خدمت شما هستم. 700 تومن تو گلوی مبارک گیر کرده. ایشالا درست بشه بازم میام پیشتون. فعلا که خیلی کار کردن اینطوری برام سخته. ...
4 خرداد 1392

کوروشُ حمیدرضا, دو یار جدانشدنی

سلام مهربونا! من این چند روز همینچا بودم! درسته خیلی کمتر از همیشه! ولی همتونُ میخوندم و در کمال نامردی بدون نظر گذاشتن در میرفتم  واقعا نمیدونم چرا دستُ دلم به نوشتن نمیره! الانم گفتم یک دو ســــــــه و ارسال مطلب جدید رو باز کردم. شاید یکی از علتاش این باشه که دوربینمون هنوز درست نشده و عکس حدیدی ندارم.    تو این مدت یه شب با خواهری و داداشی و مامانم و بچه ها و محمد و آقا یاسر رفتیم نمایشگاه گل. بعدشم رفتیم ساندویچ صدف. انسی جونی 8 تا گلدون حسن یوسف خرید برای خونشون با 4 تا کاکتوس. منم سه تا کاکتوس و 3 تا حسن یوسف. خیلی خوشگلن.  از رابطه کوروشُ حمیدرضا بگــــــــــم اول که همدیگرو میبینن همچین عشقولانه م...
30 ارديبهشت 1392

ما برگشتیم :)

یکشنبه 15.2.92: از صبح به جمع و جور کردن وسایل و لباس برای کوروشُ مرتب کردن خونه گذشت.بابا محمد هم از صبح دنبال کاراش بود و عصرم ماشینُ با عمو علی شسته بودن. شب مامان اعظم یه سر اومدن خونه ما و شکلات برامون خریده بودن. بعدشم کلیدارُ دادیم بهشون تا وقتی ما نیستیم به ماهیامون غذا و به گلامون آب بدن. داداشیمونم ( مرغ مینا ) دادیم بردن! بعدشم رفتیم پایین وسایلُ چیدیم تو ماشین. کف عقب ماشینُ پتو انداختیم و بالشم بردیم و شد مثل یه اتاق کوچولو برای کوروش  دوشنبه 16.2.92: قرار بود ساعت سه بامداد راه بیفتیم تا کوروش خواب باشه و کمتر اذیت بشه. من تا 3 بیدار بودم و سریع محمدُ بیدار کردم و تا 4 دیگه راه افتادیم. ولی وایــــــــــــــ...
19 ارديبهشت 1392

کوروش کله ملاق بزن! :)))))))+ ما داریم میریم شمال

روز زن و مادر رو با تاخیر چندین روزِ به همه مادران صبور و از خود گذشته به خصوص خودم تبریک میگم. امیدوارم مثل من وسیله خونه هدیه نگرفته باشین . عارضم خدمت آبحیای گلم که این محمد خان ما چای ساز بنده رو برده بودن به دفتر کارشون و تازه بهش تهمتم می زدند که چاییش بد مزه میشه و... حالا مارک خوب ها! فیلیپس. بعد امسال روز مادر یه چای ساز خریده برام. جل الخالق از این مردا!!  مارک تامسون  حالا این دفترشونم بستنِش ها! ولی هر چی میگم چای سازمُ بیار خوب نمیگه چی شده!!  منم بی خیال شدم دیگه. بعد از طرف کوروش هم یک عدد تراول 50 تومنی هدیه گرفتم. بچه ها یه مسئله ای عذابم میده. میخوام کمکم کنید. احساس میکنم دارم روی مرتب بو...
15 ارديبهشت 1392

یک پیک نیک سرد :S

دیروز عصر به خواهری اس ام اس دادم ( موبایلمُ درست کردم )  بیا بریم پارک بچه ها بازی کنن! بعدش که اوکی داد سریع مرغُ گذاشتم پخته شه بعدشم رفتم نون باگت و خیار شور و کاهو و شیرینی و شکلات و پفک و... خریدم و مشغول درست کردن ساندویچای خوشمزه شدم. یک کاهو بالاش خیار شور و گوجه بعدشم مرغ ریش شده. بعدشم آب جوشُ ریختم توی فلاکس و رفتیم پارک. انسی و یگانه و حمیدرضا و حسین ( برادر شوهر 15 ساله انسی ) منتظر ما بودن. رفتیم قسمت بازی بچه ها و دایی رئوفم اومد و چایی خوردیمُ بچه ها تاب بازی کردن و خوب بود. فقط خیلی سرد بود. کم کم وسایلُ جمع کردیمُ اومدیم خونه ما و شامُ خونه خوردیم و یه قسمت کلاه قرمزی رو دیدیمُ بعدشم چای خوردیمُ انسی این...
9 ارديبهشت 1392

عکســـ ( کوروشکم بزرگ شده ( 16 ماهه شدی قلب من )

  سلام مهربونا! خوبین؟ منم خوبم و هنوز نرفتم دندونای عقلمُ بکشم, البته دیشب یه ماده بی حسی خریدیم که روی لثه میزنم و دردُ آروم میکنه.    محبت های کوروشی به بچه مردم در پارک  خونه مامان اعظم تولد عمو احمد منُ عشقم نحوه سرسره بازی قند عسل تولد عمو احمد ما سه نفر ی  ( 5شنبه مامان شیرین پلو درست کردن و ساعت 8 و نیم صبح محمد ما رو گذاشت خونه انسی و طیب خانوم ( مادر شوهرش ) آخه اسباب کشی دارن و نمیدونم چرا تموم نمیشه! آقا یاسر بنده خدا این وسط اینقدر لاغر شده  خدا خودش کمکشون کنه و همه کارا رو به آسون ترین وجه درست کنه. بعد اون روز دندونم خیلی درد میکرد و کوروشم به شدت برون روی د...
7 ارديبهشت 1392