کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

کوروش کله ملاق بزن! :)))))))+ ما داریم میریم شمال

1392/2/15 2:09
نویسنده : مامانی
459 بازدید
اشتراک گذاری

روز زن و مادر رو با تاخیر چندین روزِخجالت به همه مادران صبور و از خود گذشته به خصوص خودمخنثینیشخند

تبریک میگم. امیدوارم مثل من وسیله خونه هدیه نگرفته باشیننیشخند. عارضم خدمت آبحیای گلم که این

محمد خان ما چای ساز بنده رو برده بودن به دفتر کارشون و تازه بهش تهمتم می زدند که چاییش بد مزه

میشه و... حالا مارک خوب ها! فیلیپس. بعد امسال روز مادر یه چای ساز خریده برام. جل الخالق از این

مردا!!چشمنیشخند مارک تامسونخنثی حالا این دفترشونم بستنِش ها! ولی هر چی میگم چای سازمُ بیار خوب

نمیگه چی شده!!متفکر منم بی خیال شدم دیگه. بعد از طرف کوروش هم یک عدد تراول 50 تومنی هدیه

گرفتم.خجالت

بچه ها یه مسئله ای عذابم میده. میخوام کمکم کنید. احساس میکنم دارم روی مرتب بودن خونه دچار

وسواس میشم. مثلا اگه یه سینی چای بیارم بعد بخوام تخمه بیارم اول باید اون سینی چای رو ببرم لیوانا

رو بشورم بذارم سر جاش بعد بشینم تخمه بخورمنگران یا همیشـــــــه باید تمام خونه در سطح نرمالی

مرتب باشه. ولی کشوهام به هم ریختست در حد تیم ملی. کمدا هم همینطور. خجالتافسوس داخلیاتُ خوشم

نمیاد مرتب کنم. بعد مثلا قبل از خواب حتما باید یه دور بزنم تو خونه جایی نامرتب نباشه. همش در حال

استرسم جایی کثیف نشه. خسته می شم از این حالمافسوس دست خودمم نیستخنثی

یکم از کوروش بگم که شده یک تیکه باقلوا از اون اصلاش!!بغل

یه دفعه یاد گرفته کله ملاق بزنهخنده نمیدونم از کجا!!! همین جور که واستاده دستاشُ میذاره زمین کلشُ

میچسبونه به زمین و خودشُ بر میگردونه. تا الان موفق به شکار این لحظه از نفسم نشدم. ولی اینقدر

بامزه میشه که نگو. بعد همچنان مامان نمیگه یعنی میگه ها ولی صدام نمی کنه! ناراحت

راستی 1 * خداحافظ  عشقولیای من/ ما فردا شب ایشالا داریم میریم شمال. رامسر یا بابلسر. فردا (

امروز ) خیلی خیلی کار دارم. وسیله جمع کنم, کتلت درست کنم. خونه رو یه گردگیری نهایی بکنمُ اینا

دیگه. همه کارامُ رو کاغذ آوردم تا یادم نره چیزی رو. از دوستای گلم هر کسی از اهالی این دو شهرِ تا

فردا برام پیغام بذاره قسمت باشه همُ ببینیم.بغل

راستی2* پریشب ( 12 اردیبهشت ) نامزدی پسر داییم علی آقا بود. خودش متولد 68 خانومش 74 

( جهت ثبت بود فقط )

راستی3* آتنا جون ( مامان نگین ) در اولین فرضت شروع میکنم دوباره از غذاهام عکس گذاشتن.

مرسی که برات مهمم.بغلخجالت

راستی 4* امروز عصر با مامان و کوروش رفتیم دیدن عروس خالم که 5 روز پیش نی نی دار شدن برای

دومین بار ( اینم برای ثبت در تاریخ بود بازنیشخند)

راستی4* هلپ می پلیز! کسی میدونی خانه خلاقیت مادر-کودک در مشهد کجاست؟ اصلا وجود داره؟ متفکر

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

اتنا مامان نگین
15 اردیبهشت 92 2:05
سلام زهره جونم خوفی?دست همسری درد نکنه.کله ملق زدن پسری هم عشقها.راستی ما کرجیم اینطرفا نمیای?


سلام عزیزم خوبیم اره خیلی با نمکــــــــــهمن که از خدامه حالا به همسری بگم ببینم چی میگه!
فاطمه و فائزه ❤♫ ♥ زويشا ♥ ♫❤
15 اردیبهشت 92 3:32
سلام عزيزم.آپم با كلي مطلب طنز.....
زود زود بيا.....منتظر نظراتت هستيم


اومدم
مامي کوروش
15 اردیبهشت 92 8:21
بنده که شرط و شروط کردم ،هر وقت روز خونه بود لوازم خونه بخر . کادو بايد خاص خودمممم باشه
سفر بي خطر


هی روزگار ما که خواهر گردنمون خیلی باریکِ
مامي کوروش
15 اردیبهشت 92 8:22
نظر بنده اومد يا قورت داده شد ؟


نه دوست عزیز نظر شما رو از حلقوم نی نی وبلاگ کشیدیم بیرون
مانی محیا
15 اردیبهشت 92 8:30
من از دیار بابل-بابلسر (دقیقا بینابینش) بهت خوشامد میگم. اما بقول مامی کوروشی، من همیشه home sick اونجا که نیستم ببینمت. نائب الزیاره باش.. خونمون چسبیده به رستوران بزرگ پدربزرگه. تو مسیرته تو کمربندی بابل به بابلسر.. حتما میبینی.. وسواس نباش. بذار چندتا عکس از خونمون بعدا برات بذارم تا از حساسیت در بیای

الهیــــــ! کاش اونجا بودی همُ میدیدیم دلم اینقدر میخواد اون محیای بانمک و خوشگلتُ ماچ مالی کنم. دست خودم نیست! تازه امروز که خونه مرتبِ لکه های روی دیوار داره میره رو مغزم
مرجان مامان اران
16 اردیبهشت 92 1:01
کادوهاتون مبارکککککک
وسواس خوب نیستتتتتتتتتتتت خودتو بیچاره میکنیا خدایی نکردهه
از کله ملاقش 4 تا عکس میزاشتی
مسافرت خوش بگذره


نشده عکس بگیرم هنوز
قندک بانو
16 اردیبهشت 92 11:36
میبینم که بچه هنرمند شده
وسواسی شدی یه روز محل نزار . مبارزه کن
البته اگز از شانس گل و بلبلت همون موقع مهمون سرازیر نشه خونت


البته که این وسواس بد نبوده برام تا حالا! خیلی شده سر زده اومدن خونمون ولی خونه تمیز بوده
سمانه(مامان مائده)
16 اردیبهشت 92 21:57
سلام زهره جون می خوای مثل مائده ببرمت مرکز مشاوره؟سفر خوش بگذره خیلی وقت خوبی دارین میرین.کوروشو ببوس


آره عالی بود هوا بهشتی بود.
فاطمه و فائزه ❤♫ ♥ زويشا ♥ ♫❤
18 اردیبهشت 92 2:47
♥♥♥♥♥♥♥♥♬ آپـــــمـــــ ♬♥♥♥♥♥♥♥♥

•’``’•,•’``’•,
.’•,`’•,*,•’`,•’
....`’•,,•’`
-----------♥
---------♥
--------♥
-------♥
-----♥
---♥
--♥


مانی محیا
30 اردیبهشت 92 14:54
راستی رستوران پدربزرگو دیدی؟؟؟ تو امیرکلا منظورمه..خدا وگکیلی یادم افتادی؟؟؟


آرهههههههههه! دیدمش! خیلی خیلی به یادت بودم کاش شمام اونجا بودین میدیدمتون