کوروشُ حمیدرضا, دو یار جدانشدنی
سلام مهربونا! من این چند روز همینچا بودم! درسته خیلی کمتر از همیشه! ولی همتونُ میخوندم و در
کمال نامردی بدون نظر گذاشتن در میرفتم واقعا نمیدونم چرا دستُ دلم به نوشتن نمیره! الانم گفتم
یک دو ســــــــه و ارسال مطلب جدید رو باز کردم. شاید یکی از علتاش این باشه که دوربینمون هنوز
درست نشده و عکس حدیدی ندارم.
تو این مدت یه شب با خواهری و داداشی و مامانم و بچه ها و محمد و آقا یاسر رفتیم نمایشگاه گل.
بعدشم رفتیم ساندویچ صدف. انسی جونی 8 تا گلدون حسن یوسف خرید برای خونشون با 4 تا
کاکتوس. منم سه تا کاکتوس و 3 تا حسن یوسف. خیلی خوشگلن.
از رابطه کوروشُ حمیدرضا بگــــــــــم
اول که همدیگرو میبینن همچین عشقولانه میرن به سمت همدیگه و همُ بغل میکنن و سراشونُ رو شونه
های هم میذارن. وای یعنی من عاشق دیدن این صحنه ام. خیلی رومانتیکه! بعد فعالیت های خیلی
خیلی مهمشون شروع میشه راه میرن پشت سر همدیگه و خراب کاری پشت خرابکاری. مثلا
کوروش که عاشق جاروبرقی و تی و ایناست. میره بر میدارشون حمیدرضا هم همونارو میخواد. دیگه
اینقدر جیغ و ویق میکنن که ماها میمیریم از خنده. بعد حمیدرضا مثلا میخواد به کوروش محبت کنه از
پشت میپره رو گردنش و بغلش میکنه و گاهی هم گازی میگیره از پسرک ما موهاشُ میکشه بعضی
وقتا. منم یکی دو بار اروم زدم پشت دستش! بعد جالبِ کوروش اصلا برنمیگرده مقابله به مثل کنه!
فقط خودشُ نجات میده و بعد به راهش ادامه میده.
دیروز خونه خواهری بودیم. خیلی جالب بود که حمیدرضا از من شیر میخوره ولی کوروش از 6 ماهگی دیگه
از هیچ کس دیگه ای شیر نخورد حتی خالش! بعد حمیدرضا گوشواره یگانه رو کشید و یگانه هم زد زیر
گریه. بعد کوروش رفت نشست روی پای یگانه و با لبخند تو چشماش خیره شد. بعدشم سر یگانه رو
گرفت تو بغلش. دیگه این اشکای من بود که میریخت از دیدن این صحنه. مادر رمانتیکِ تو داری کوروش
جان؟ انسی و یگانه هم که از دیدن قیافه من از خنده غش کرده بودن! هیچکس فکر نمیکنه من اینقدر
احساساتی باشم
دلم میخواد امسال از این خونه بریم یه خونه دربست رهن کنیم. دلم حیاط میخواد. خداییش راست گفتن
که اجاره نشین خوش نشین.با 50 میلیون خونه دربست میدن؟
اینام چند تا عکس خیلی بی کیفیت برای خالی نبودن عریضه: