کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

اوف شدی نفسم؟

1392/3/6 17:06
نویسنده : مامانی
557 بازدید
اشتراک گذاری

امشب بابا رفته بود بیرون. وقتی اومد یه دست قهوه خوری خیلی خوشگل و شیک خریده بود. من تشکر کردم و گفتم خیلی قشنگن ولی هم گرون بود و هم اینکه ما یه دست دیگه داشتیم که اصلا استفاده نشده بود. ازش پرسیدم از کجا گرفتی؟ گفت از همین نزدیک خونه. منم تو رو سپردم به بابا آژانس گرفتم و رفتم برای تعویض. قیمت قهوه خوری 62 تومن بود.منم یه سینی, یه جا قاشقی, یه جا نونی و دو دست قاشق بستنی خوری که نداشتیم گرفتم و اومدم خونه. وای وقتی رسیدم دم در بالا دیدم  بغل بابا یه شکل دیگه ای داری بهم میخندی محمد گفت پسرم داغون شد وقتی رفتی! منم فک کردم از بغض و دلتنگی میگه!!!هیپنوتیزم بعد فک کردم بغض کردی که اون شکلی شدی! وقتی دقیق به لبات نگاه کردم دیدم نههههههههههه! باد کرده بود اندازه یه گردو گنده! تو بینیتم لخته خون بود!!نگران دو دستی کوبیدم تو سرمممممم. محمد گفت: گذاشتمش تو روروئک. خودمم تو آشپزخونه بودم. میخواسته بیاد دنبالم, از اون نیمچه پله ها اومده با روروئک بیاد بالا, چپه شده افتاده با دماغ و دهن رو سرامیکوقت تمامداشتم سکته میکردم دیگه! میگفت یه دقیقه دقیقا ضعف کرده بوده از گریه. بازم خدا رحم کرده که سرش نخورده به سرامیکاسترسدلم تیکه پاره شد اینو که گفت!!! الهی تو سرم بخوره خرید این آشغالا!! بچمو 10 دقیقه تنها گذاشتم چه بلایی به سرش  اومد!! مادر بمیره برات مظلومم!!گریه عکس عشقم:

 

4

اعتراف میکنم: امروز خودم لبای قشنگ پسرمو چشم کردم.گریه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

خاله سمانه
10 مهر 91 7:34
الهی بمیرم برا کوروشم جدا این مردا از بچه داری چی یاد گرفتن اخه سرشون با () بازی می کنه به خدا



خاله نگران نباش من الان خوبم! آخه من خیلی مظلومم (((
وای نگووو از مردا که...
مامان کوروش
10 مهر 91 8:36
همون موقع اگه یخ می ذاشتی اینقد باد نمی کرد
اشکالی نداره تا بزرگ بشن جیگر ما رو در می آرن


ای باباااااا چقد مادر بودن سخته! محمد میگفت یخ گذاشته! نمیدونم چرا اینقد باد کرد پس!
ملی مامان میکاییل
11 مهر 91 7:51
وقتی اومدی دلت نمی خواست شوشو رو خفه کنی
من کافیه یه دقیقه این بچه رو بدم دسته باباش عین کوروش تحویلم می ده خوندی که واسه کیک تولدش رفتم تا یه دقیقه گرفتش این بچه اینجوری شد و همه عکسای تولدش با لبه زخمی بود
البته بچه ها اینقدر زمین می خورن از ده ماهگی روروئک رو یواش یواش بذار کنار اونوقت خودش مجبور می شه راه می افته نمی دونم میکی که اینجوری بود
قوربونه اون قیافه ات برم من دلم خون شد وای به حال دله مامانت


ای نگو که دلم خونه! نمیدونم این مردا تو چه عالمی سیر میکنن که همش داره سرشون با... پنالتی میزنه!
ولی من هیچی نگفتم چون خودش به اندازه کافی ناراحت بود. خدا رو شکر الان خیلی لبش خوب شده! ولی واقعا خدا هوای بجه ها رو داره ها...
mamane Ali
11 مهر 91 12:43
زهره جون یه خروسی چیزی قربونی کنین .. کوروشی حتما چشم خورده که هم اینقدر لاغر شده هم مریض ، الانم که لباش اینجوری شده ..


به همین فکرم راست میگی! چشم خورده حتما!
نرگسی
11 مهر 91 23:35
واااااااااااااااااااااای عزیز دلم .. نمیدونی وقتی عکس اول کوروشی رو اینجوری دیدم چه حالی شدم سکته کردم گفتم خدایا چی شده و تند و تند خوندم ببینم چی شده . الهی عزیز دلم که چقدر ضعف کردی وقتی خوردی زمین . مامان زهره تند تند صدقه بذار کنار و اسفند دود کن براش .. براش آیت الکرسی بخون هرروز . عزیز دلمممممممممم


خدا رو شکر که چیز مهمی نبود خاله نرگس جون! راستی چرا دیگه نمینویسی؟
سنی
13 مهر 91 12:37
سلام زهره جان.
خدا رو شکر که به خیر گذشته عزیزم.فکر کنم تا زمانیکه بچه ها بزرگ بشن کلی از این خاطره ها دارن.امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشه کورش کوچولو.فقط یکماه با رادوین تفاوت سنی دارن.راستی رمز رو گرفتی بالاخره؟
یه چیز دیگه هم بگم که به نظر من برای اینکه دفع بلا بشه به جای قربونی یه حیوان میتونی یه نهال بکاری یا یه کاری که من مدتهاست انجام میدم کشیدن اون دل کاهو به جاهایی از خونه ست.شاد باشی عزیزم


ممنونم از ایده جالبت سنی جان! کاشت یک نهال رویش مجدد یک زندگیه و می تونه سرشار از انرژی مثبت باشه.
ولی دل کاهو رو نشنیده بودم.رمزم گرفتم ولی کوروش جون نمیذاره نظر بذارم اغلب اوقات.

مامان نرگس کورش
13 مهر 91 13:16
الهی فدات بشم عزیز خاله ولی بزرگ میشی یادت میره به آقای شوهر بگو بیشتر مواظب کوروشیمون باشه وگرنه...... (شوخی کردم)



در مورد اعمال آقایون سکوت رو ترجیح میدم
مریم
13 مهر 91 16:35
سلام مامان خوب ومهربون
وبلاگت خیلی قشنگه !!البته حس قشنگ مادرونته که قشنگش کرده!!پسرتم ماشاا... خیلی شیرینه!!
من دوس دارم لینکت کنم تو هم یه سربزن واگه خواستی لینک کن



لطف داری مریم جان. باهات در مورد کوروش موافقم.
مانی محیا
13 مهر 91 17:35
سلام عزیزم. بالاخره آدرس سروش مشهد رو پیدا کردم. تازه جنس آوردن و فوق العاده شیک و قیمتش هم از همه جا بهتره. البته میگن مشهدش کمی گرونتره. بلوار فردوس 4 راه فرامرز عباسی پاساژ دهقان فروشگاه سروش 6072429. عجب تبلیغاتی براشون کردمها...


وای ممنونم مریمی! زحمت کشیدی واقعا! حتما سر میزنم قربونت برم.
ماهور و مامانش
17 مهر 91 19:38
عزيزم ،جانم
اميدوارم خوب شده باشي


خوب شدم خاله مرسی که به فکرمین!
مامان آیدین
22 مهر 91 0:31
الهی بمیرم برات عزیزم چی شده


خدا رو شکرر خوبم خاله
فرنوش
25 مهر 91 11:30
الهی بمیرم
خدارو شکر که واقعاً سرش به جایی نخورده
خودت که بهتری؟


خدا نکنه فرنوش جان! بچن دیگه! منم خوبم. گر میگذرد غمی نیست.