کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

از طرف عمه ریحانه

سلام عمه جان عمه الان که دوست ندارم ولی به دنیا بیا تاببینم چی بشه! تفوک نباشی! استفراغوام نباشی! وگرنه گفته باشم بغلت نمی کنم! مرتب و منظم باید باشی! بوی جیشم ندی! گریم نکنی!       ...
27 خرداد 1390

از طرف عمه آزاده

عزیزم سلام نمی دونم چی بگم! اما خوشحالم که عضو جدیدی به خانوادمون اضافه می شه! و دوست دارم سالم و سلامت به دنیا بیایی! و تمام مراحل زندگی ات را با موفقیت طی کنی! دوستت دارم.   ...
27 خرداد 1390

اولین حرفای دل بابا به نی نی جون...

سلام بابایی .نمیدونم چی باید بنویسم چون از تو فقط  یک اسم میدونم.ولی وقتی مامانیت گفت که بار داره یک حس غریبی بهم دست داد.یک حسی که از جنس................دوست دارم زود تر به دنیا بیایی چون فکر میکنم از وقتی مادرت این جمله رو گفته دیردیرام میشه برای دیدنت خوب من دارم میرم نریمانی کار نداریییییی‍!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
26 خرداد 1390

بدون عنوان

  سلام نی نی نازم: دیروز بالاخره رفتم و جواب آزمایشم و گرفتم. فهمیدم که ٢ ماهه که تو دلمی. راستی دیروز که خونه مامان ملی بودیم یگانه گفت که دوس داره برات بنویسه: یگانه الان ٧ سالشه ولی هنوز مدرسه نمی ره ولی یاد داره بنویسه و بخونه خودش اینا رو برات تای÷ کرده: دختر خاله جان وقتی که به دنیا آمدی خیلی بوست می کنم. وای چه   قد ناز باشی من دلم ضعف بره و تو رو بغل کنم.   دوست دارم     یگانه سلام خشگل خانوم من و مامانم تر ندی دیم  حنوز زود به دنیا بی یا من ترب بی نیم   یگانه دوس داره تو دختر باشی تا باهم بازی کنین. من یگانه رو خیلی دوس دارم مامان جون....
18 خرداد 1390

لالا کن مامانی...

اینم یهئ لالایی وقتی نمی خوابی خوشگلم:   لالالالا کلاغه  پرکشیده   پریده تا دم لونه ش رسیده   توی لونه ش یه دونه جوجه داره   نی نی کوچولوی دردونه داره   کلاغه می خونه لالالالایی   بابای جوجه ام،الان کجایی؟   بیا جوجه کلاغت را نگا کن   بیا و قار و قار و قار صدا کن       لالالالا کبوتر بغ بغو کرد   پیشی شیطون بلا میومیو کرد   کبوتر توی لونه ش جوجه داره   واسه جوجه ش کمی دونه  میاره   دهان جوجه کفتر بازِبازه   کبوتر توی اون دونه میذاره     &nbs...
13 خرداد 1390

سلام نی نی نازم

حوب دیگه خبر جدیدی که نیست جز این که مامان بابا خیلی دوست دارن!! می خوام برات یه داستان بگم عزیزم: به نام خدا در روزگاران خوب گذشته فقیرى بود که از بداقبالى یا شاید هم خوش‌اقبالى زن ساده‌لوحى و ابلهى نصیبش شده بود. یک روز مرد مقدارى پشم گوسفند به خانه آورد و به زن داد که آنها را بریسد تا بلکه بشود با فروش نخ‌ها کمک خرجى براى دخل همیشه خالى خودشان پیدا کرده باشد. زن ابله همین که چشم شوهرش را دور دید پشم‌ها را بغل زد و به آبگیر نزدیک خانه‌شان برد و خطاب به قورباغه‌هائى که در آب قار و قورشان به هوا بلند بود گفت 'سلام دختر خاله‌هاى عزیزم. بیائید این پشم‌ها را بگیرید و تا فردا همین دقیقه و...
13 خرداد 1390

عاشقتم مامان جون...

امروز روز چهارمبه که فهمیدم با من همنفس شدی! ولی فک کنم تا امروز یک ماه و نیم از زندگی قشنگت می گذره! وای مامانی نمی دونی چقد منتظرم که بغلت کنم. از دوشنبه خونه مامان ملی بودیم. حسابی خوشحالیم هممون! امشب ۱۱.۳.۹۰ اومدیم خونه ی مامان جون اعظم! عمه ریحانه می گه دو ماه پیش خواب دیده یه پسر خوشگل تو بغلش بوده. می گه خیلی خوشگل بودی!! از همین الان دلم برات تنگ شده. دوست دارم.   ...
13 خرداد 1390

خوش اومدی به زندگیمون...

خوش اومدی به زندگیمون...     عزیز دل مامان: دیشب فهمیدم که تو چند روزیه که داری با من نفس می کشی! کوچولوی من: دیشب که فهمیدم باورم نمی شد! که خدا بالاخره مارو لایق داشتن تو دونسته! بابا تا فهمید رفت و نماز شکر خوند. مهم نیست دختر باشی یا پسر! مهم اینه که ما عاشقتیم و هر کاری می کنیم که احساس خوشبختی کنی! مامان جون: الان نمی دونم چند روزته! یا حتی چند ماهته! ولی امروز که دوشنبه ۸.۳.۱۳۹۰ هست می خوام برم آزمایشگاه. عزیزم برا مامان دعا کن خوب؟ این وبلاگم درست کردم که وقتی بزرگ شدی با هم بشینیم بخونیم و کلی خوشحال بشیم! که این روزارو در کنار هم داشتیم! دیروز که هنوز نمی دون...
13 خرداد 1390