کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

بهترم

1392/2/3 9:55
نویسنده : مامانی
479 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بچه ها! ممنونم که به یادم هستین و حالمُ پرسیدین عزیزای دلم. گلوم خوب خوب شده ولی دو تا دندون عقل بی شعور امونمُ بریده. بعد نمیدونم چرا اینقدر تنبلی میکنمُ نمیرم تکلیفشونُ معلوم کنم!! راستش از دردش میترسمگریه اون شب که اینقدر درد میکرد که به گریه افتاده بودم. محمد یه ژلوفن داد خوردم خوب شد. راستی دیشب رفتیم چهارراه میدون بار و یکم خرت و پرت خریدیم (توپ برای استخر توپ کوروش,از این جارو بلندا و خاک انداز سرش, سطل برای توالت,پلاستیک زباله کیلویی و...) بعدشم با آقا یحیی و خانومش رفتیم پارک ملت جای بازی بچه ها. خانومش خیلی دختر خوبیه و من خیـــلی دوسش دارم. برای شام طفلی زحمت کشیده بود پیراشکی درست کرده بودُ چای و شیرینی و اینا هم آورده بود. زیاد ننشستیم چون خیلی سرد بودُ منم برای کوروش کلاه نبرده بودمخجالت. بعدشم اومدیم خونه و استخر توپ کوروشُ باد کردیم ( نفسم در نمیومد اینقدر که ناسوس؟؟ زدم). بعدشم کوروش جان یکم با جاروی جدید خونه رو تمیز کرد.هیپنوتیزم بعدشم نشستیم یه قسمت از کلاه قرمزی 92 رو دیدیم.خنده 6 نفری برای آقای مجری یه جفت دمپایی خریده بودن و تازه پول ببعی بیچاره رو هم نمیدادن!یول 

راستی1: امروز ساعت 4 میرم دکتر برای دندونم ( شیطون اگه اینجا رو میخونی گوشت کر )نیشخند

راستی2: پریروز ظهر با ملیحه جون و محیا خانومی ( جاری انسی ) رفتیم همین قسمت پارک ملت, اینقدر خوش گذشت هم به ما هم به بچه ها, کوروش که همش برای خودش میچرخید و میرفت بچه ها رو تاب میداد یا کالسکشونُ هل میداد.نیشخند

کوروش حاضر و آماده منتظر ملیحه جون قلب

اول که وارد پارک شدیم کوروش توپ این خانوم محترمُ گرفتُ دِ فرارررررررررنیشخند

محیا خانومی روی تاب خوابش بردهقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

یک عاشقانه آرام
3 اردیبهشت 92 9:56
سلام...ای جانم چه عکسای قشنگی...دلم براتون تنگ شده بودا
خصوصی دارین


فدات نسترن جون, من همیشه بهت سر میزدم ولی نظر نمیذاشتم با کمال شرمندگی
قندک بانو
3 اردیبهشت 92 10:57
سلام عزیز دلم
خدا رو شکر که خوب شدی
خجالت بشکن دندون کشیدن که درد نداره ببینم یکیم دیر دندون عقل در نیاوردی


مگه من چند سالمه ها؟ 25 سال اوج دوران طفولیته بابا
شهرزاد
3 اردیبهشت 92 23:39
سلام زهره جونم کامپی هنوز داغونه حالا ک روشن میشه کیبوردخراب شده دیگه دارم خل میشم؛دیراومدنم براهمینه؛اما2تاپستاروخوندم بروبکش دندونتو راحت شی منم بایدبرم



امروزم نشد برم مرسی که اینقدر مهربونی شهرزادی
یک عاشقانه آرام
4 اردیبهشت 92 11:54
دقیقااااااااااااااا درستههههههههه


شهرزاد
4 اردیبهشت 92 21:29
مهربونی که عرض کردم که


اتنا مامان نگین
5 اردیبهشت 92 11:40
سلام عزیزم ممنون که اومدی پیشم .خدا رو شکر که بهتر شدی ایشالله که از دست اون دندون لعنتی هم الان راحت شده باشی .وقتی میبینم هم خودت هم پسر گلی سر حاله انرژی میگیرم باور کن .راستی چرا از غذا هات دیگه نمی نویسی خیلی دوست داشتم شاید باورت نشه ولی حسه نوشتنت راجع به غذاهات علاقمو به اشپزی زیاد کرد .هر چند الان مشغول کم خوریم تا یه کم لاغر شم .راستی اگه وقت کردی نظرتو راجع به رمز دار کردن برام بگو لازمه این کار بکنم ؟


عزیز دلم من همیشه میام پیشتون و از محبت صادقانه و بینظیرت به دختر نازت لذت میبرم. مهربونی تو برام ثابت شدست آتنا جان! نمیدونم چرا دیگه حالشُ ندارم ولی چشم سعی خودمُ میکنم بازم از دستپختهام عکس بذارم. البته که شما خودت استادی من با رمز دار کردن موافق نیستم البته اگه دلیل خاصی داری حرفی نیست
شقایق مامان آرشا
5 اردیبهشت 92 15:15
ایشالا که از دست این دند.نای مردم آزار خلاص شی و پست سر حالی ازت بخونیم


یه دوست
5 اردیبهشت 92 20:15
سلام خوبی؟
کوروش نازنازی ماچطوره حالش؟
خودت چطوری بهتری خواهرخوبم؟
ازعکسهاتون لذت بردم
راستی بیام مشهد چطورمیتونم کوروش روببینم؟


سلام ممنونم. منم خوبم ممنون
از طریق وبلاگ کوروش میتونین عکسای جدیدشُ ببینید
مهرنوش
6 اردیبهشت 92 18:50
سلام
خوبی؟؟
به تازگی با وبتون اشنا شدم ...
امیدوارم خدا کوروش رو بهتون ببخشه ...

داشتم عکس هارو می دیدم این دایی رئوف خیلی شبیه همسر من هست و برام جالب بود ...

موفق باشید ...


سلام عزیزم. منم خوشحالم از آشناییت عزیز دلم.
چه جالب