بافت آفریقایی :دی ( 27.10.91 )
گاهی شده دچار نت زدگی بشین؟ من این دو سه روز تو همین حس به سر میبردم! یعنی اصلا دلم به نوشتن نمی رفت!
فردای اون روزی که مهمون داشتیم عمو یحیی و خانومش ( دوست بابا و خانومش ) زنگ زدن که دلمون برای کوروش یه ذره شده میخوایم بیایم ببینیمش! منم از ظهر شامُ آماده کردم که شب اذیت نشم. (
سوپ و ته چین دوباره ) و یه کیک زبرا درست کردم( بقیه کیکا رو امتحان نکردم خوب! این یکی رو واردم ) اونام یه جعبه کوچولو پای سیب آورده بودن! سوپ عالی بود ولی ته چین از قالب درنیومد نمیدونم چرا! ولی من که با هیشکی تعارف ندارم خیلی ریلکس همونجوری آوردم سر سفره
دیروز ( سه شنبه ) نهار ماهی درست کردم با همون ته چینای داغون خوردیم. البته با دو نوع پخت. برای خودم گذاشتم تو فر و برای محمد توی ماهیتابه و با روغن فراوون! برای خودم غزل آلا و برای آقامون حلوا سفید. شب استیک گوساله و پوره سیب زمینی درستیدم. عکسشُ میذارم.
امروز ظهر آش دوغ درست کردم و خودم خیلی دوست داشتم. محمد نیومد خونه. برای کوروشم میکس کردم آشُ خورذ حسابی!( نخود و برنح و دوغ و سبزی و سیر ) عصرم رفتم آرایشگاه موهامُ بافت آفریقایی زدم. خوشگل شد. دوست دارم. کوروش جای محمد بود. وای وای ساعت 4 و نیم وقت داشتم ساعت 6 و نیم تازه کارمُ شروع کرد. محمدم زنگ میـــــــــزد که بدوووووووووووو کوروش جیغ میزنه! بدوووووووو کوروش منُ کشت! اینا رو با یه لحن حرص دراری بخونینا!!! بعدشم تاکسی تلفنی گرفتم رفتم خونه مامان اعظم. اتفاقا اونام ماهی داشتن. به به!
راستی1) سه شنبه رفتیم آزادشهر چکمه بخریم برای من. قیمتا از 150 تومن شروع میشد. منم گفتم اصلا نمیخوام. چه واجب کرده؟؟؟ والـــــــــــــــــــا بعدش رفتیم پروما ولی پارکینگاش جا نداشت! یه مغازه ای هست تو راه وکیل آباد لباس بچه داره. همیشه دلم میخواست برم ببینم چی داره. رفتیم و من برای کوروش یه دستکش خریدم که خیلی خوشگله! البته دو تا دستکشِ! یه دستکشِ معمولی که ازش عکس نگرفتم یکی این که تو عکس دست کوروشِ! دوتاش یکیِ ها! ولی از هم جدا میشه و میشه دو تا! قربون دستای مردونه و بزرگت عشق مامانی.
همون شب یه روسری گرمم خریدم که بنفشِ و الان عکسی ازش ندارم.بعدا میگیرم به همینجا اضافه
میکنم.
زاستی 2) فردا مهمونی معلماست و ماه بعد ( اواخر بهمن خونه ماست ) نمیدونم چی بپوشم!!!
کوروش که تازه از حموم درومده و عمو یحیی و خانومش اومدن دیدنش!
مامان زهره درحال سبزی پاک کردن الان یادم نیست به چی داشتم با این پهنا میخندیدم
اینم زبرا کیک دوشنبه