سلام نی نی من
سلام ملوسکم
4مرداد چهارمین سالگرد ازدواج من و بابایی بود.
ما که خونه ی عمو سلمان یگانه بودیم, کمک به اسباب کشی شون.
خونه شون و آوردن نزدیک خونه ی ما.
خلاصه بابایی زنگ زد و به همه گفت شب بیاین خونه ی ما
وقتی که رفتیم بابایی یه کیک خوشگل خریده بود با یه کیف خیلی قشنگ.
حسابی سوپرایز شده بودم.
بعدشم زنگ زد پیتزا آوردن برامون و خیلی خوش گذشت.
یگانه جون دو روز خونه ی ما موند.
چهارشنبه دختر خاله ی نازت کلاس زبان داشت.
من بردمش و بعدش با هم رفتیم خرید.
یه مغازه ای تو سجاد هست که فقط لباس های بارداری داره.
مام همونجا رفتیم و بعد از پرو کلی لباس یه سارافان لی رو خریدیم و اومدیم بیرون.
بعدشم رفتیم برا بابایی از چرم مشهد یه ست کیف پول و کمربند و جاسویچی خریدیم.
بعدشم بستنی خوردیم و چون یگانه خیلی دختر خوبی بود بردمش پارک.
وقتی بازیش تموم شد رفتیم مسجد و نمازم و خوندم و برگشتیم خونه.
هدیه ی بابا رو که دادم خیلی خوشحال و ذوق زده شد.
تا پنجشنبه 6 مرداد که خونه ی خاله فرزانه ی من جلسه ی ماهانه بود.
راستی 21 مرداد وقت دکتر دارم.
می خوام سونوگرافی هم انجام بدم.
امیدوارم معلوم بشه بالاخره تو گل دختری یا آقا پسر.
قربونت بشه مامان زهرههههههههههههههه