کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

سلام العلیکم ما اومدیم باز هم بی دوربین :(

1391/2/30 2:01
نویسنده : مامانی
791 بازدید
اشتراک گذاری

خوب این چند روز اتفاق خاصی نیفتاده. چهارسنبه عصر من و کوروش طلا حاضر شدیم و با کالسکه رفتیم

خونه ملیحه خانوم که نزدیک خونه ماست. قبل از این که بریم بیرون رفتم تو کوچه ببینم هوا چجوریه

دیدم یه بارون شرشری میاد از اون باحالا که من عاشقشم.دیگه کوروشو حسابی پوشوندم بعدم تو یه پتوی 

ضخیم پیچیدمشو با کالسکه را افتادیم. خدا رو شکر کوروش اصلا خیس نشد چون هم سایه بون کالسکش

ضد آبه هم من چادرمو کشیده بودم رو کالسکش. ولی خودم موش آب کشیده شدم و کلی کیف کردم.نیشخند

خلاصه رسیدیمو کوروش خوابش میومد بردمش تو اتاق بخوابونمش دیدم گهواره میلاد دارن گذاشتمش اون

تو خیلی زود خوابش برد. منم تصمیم گرفتم براش یکی بگیرم. خلاصه ساعتای 9 بود که با یگانه و کوروش 

پیاده برگشتیمو تو راه هم خیار شور و نون باگت گرفتیم البته که بارون بند اومده بود. محمدم زنگ زد و گفت 

که شب نمیاد و شب خواهر جونی و آقا یاسر و حمیدرضا کووچولو هم اومدن خونمون و تا برسن من ساندویچ

مرغ درست کردم و کوروشم خوابوندم. البته 30 دقیقه بعد بیدار شد و با عمو یاسرش بازی کرد و

ساعتای 1 بود که دیگه گفتم حتما خستست بردم بخوابونمش که تا 3 و نیم نخوابیدگریه این جور وقتا

متاسفانه اعصابم خیلی خوورد میشه. یعنی یه چیزی تو مایه های این میشم:کلافه خاله انسی هم

تو هال داشت به حمیدرضا شیر میداد. اومد پیشمون یه نیم ساعتی. کوروش وسط غرغراش تا رفت بغل

خاله جونش کرکر شرو کرد به خندیدن ما هم از خنده ی اون غش کرده بودیم. قاطی کرده بود بچممم

چشمابلهنیشخند خلاصه فردا صب بعد از انجام کارای روزمره و کمی تمیزکاریو اینا منو یگانه و کوروش ساعت 1

پیاده رفتیم خونه مامان ملی ( 30 دقیقه پیاده راهه ) و آقا یاسرم اومد دنبال انسی و حمیدرضا و با 

ماشین اومدن. یگانه که می گفت انگار تو پاهام سوزن کردن خاله از بس راه دور بود.خنده تنبل خانومممم

ناهارم پلو قیمه بادمجون داشتن ولی چون دیر رسیدیم نزدیکای ساعت 3 مامان ملی زود رفت استخر ( 

آموزشی شنا ) دیگه من و انسی جون سفره رو پهن کردیم و با گفتن چرت و پرتای معمول سر سفره از 

خنده ضعف کرده بودیم دیگه. کوروش جون هم که طبق معمول ناهار شاما تا سفره پهن شد نق نقو شرو

کرد. بعد ناهار محمد کوروشو برد پایین تو کالسکه یکم راش برد و خوابوند و اوردش بالا و تا ساعتای 5 6 

هم خواب بود. بعدم رفتیم سناباد دنبال گهواره میلاد که اصلا انگار تخمشو ملخ خورده بود. همینجور که 

می رفتیم یه فروشگاهی رو دیدیم خیلی بزرگ در دو طبقه و تماما شیشه . سیسمونی فروشی بود. 

گفتیم بریم یه نگاهی بکنیم. وای ی ی ی یه جغجغه 40 هزار تومن. تاتی هاش انگری بردز بودنیشخند

ما هم خیلی شیک و قشنگ رامونو کشیدیم اومدیم بیرون.مژه شامم از مرغ بریان افشین مرغ و ماهی 

گرفتیم اومدیم خونه. راستی این روزا مشهد یه تب بدی به نام تب کنگو اومده که تا حالا 5 تا کشته 

داشته و می گن گوشت قرمز علتشه! استرسعلائمشم هفته اول مثه سرماخوردگی سادست 

از هفته بعد خونریزی لثه و بینی و چشمم بهش اضافه میشه. نگران خدا به همه رحم کنه. امروزم که منو

کوروش از صب تا شب تنها بودیم و بازی کردیمو خوابیدیمو خوردیمو . شبم رفتیم خونه مامان اعظم کوروشو

دیگه کوروش خانم حسابی دلبری کرد و همه رو عاشقتر از قبل کرد. حالا چند تا عکس با کیفیت های 

نجومی در ادامه مطلب منتظر شماست.نیشخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان کوروش
30 اردیبهشت 91 11:10
مامان خوشگل و پسمل خوش تیپ خوب با هم کیف می کنید



آره والا صفایی داره با کوروش عشقولانه بودن.شمام که منو خوب درک می کنی نه؟
یک عدد خانومی
30 اردیبهشت 91 13:50
فسقلی چه نازی هم کرده تو این عکس آخر!!!!
خدا حفظش کنه
راستی مواظب اون تبه باشید خدا کنه شایعه باشه و هیچکی طوریش نشه



خانومی مهربون متاسفانه تبه شایعه نیست و تا حالا چند نفر رو کشته و یه نفرشو خودمون میشناختیم
ملی مامان میکاییل
30 اردیبهشت 91 14:11
ما هم دوربینمون مرده حالا موندم با یه موبایل
؛کوروش جونم چه مامانه خوشگلی داری ها !! ماشالله به مادر و پسر



خوشگلی از خودتونه ملی جونم, بعدشم خوشگلی ماله جوونیامون بود الان که دو سر عائله داریم و پیر شدیم مادرررر
یک عدد خانومی
30 اردیبهشت 91 15:24
ای وای خیلی ناراحت شدم خدا رحمتشون کنه!! انشاالله این درد و مرضا ور بیافتن!!!!!
مامان ساقی و محمد
31 اردیبهشت 91 1:04
سلام.چه جالب مینویسی.کوروش خیلی باحاله.
مامان آرینا موفرفری
31 اردیبهشت 91 1:07
سلام عزیزم اولین باره که وب شما میام ماشااله پسره نازی دارید خدا حفظش کنه.خوشحال می شم به ما سربزنید.
مریم مامان عسل
31 اردیبهشت 91 1:42
سلام. خوفیییییییییییییییییی؟
منم که میترسم برم گوشت بخرم!!!!
شنیدی یکی از کشته ها یه دانشجوی پزشکی بوده که یه بیمار با این مریضی رو مغاینه کرده خودش گرفته. عکسش رو جلوی دانشکده پزشکی زدن.!!!!!
حالا وولش کن!
کوروش خاله رو قربونننننننننننننننن برم.
ماه شدین ماه! دوشنبه واکسن عسلو میزنم. بعدش تا آخر هفته یک روز میام خونتون. مهمون نمیخوای؟؟؟



معلومه که مهمون میخوایم مریمی جونم کی بهتر از خوانواده عروس آدم؟ lol
نرگسی
31 اردیبهشت 91 18:58