کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

لالا کن مامانی...

اینم یهئ لالایی وقتی نمی خوابی خوشگلم:   لالالالا کلاغه  پرکشیده   پریده تا دم لونه ش رسیده   توی لونه ش یه دونه جوجه داره   نی نی کوچولوی دردونه داره   کلاغه می خونه لالالالایی   بابای جوجه ام،الان کجایی؟   بیا جوجه کلاغت را نگا کن   بیا و قار و قار و قار صدا کن       لالالالا کبوتر بغ بغو کرد   پیشی شیطون بلا میومیو کرد   کبوتر توی لونه ش جوجه داره   واسه جوجه ش کمی دونه  میاره   دهان جوجه کفتر بازِبازه   کبوتر توی اون دونه میذاره     &nbs...
13 خرداد 1390

سلام نی نی نازم

حوب دیگه خبر جدیدی که نیست جز این که مامان بابا خیلی دوست دارن!! می خوام برات یه داستان بگم عزیزم: به نام خدا در روزگاران خوب گذشته فقیرى بود که از بداقبالى یا شاید هم خوش‌اقبالى زن ساده‌لوحى و ابلهى نصیبش شده بود. یک روز مرد مقدارى پشم گوسفند به خانه آورد و به زن داد که آنها را بریسد تا بلکه بشود با فروش نخ‌ها کمک خرجى براى دخل همیشه خالى خودشان پیدا کرده باشد. زن ابله همین که چشم شوهرش را دور دید پشم‌ها را بغل زد و به آبگیر نزدیک خانه‌شان برد و خطاب به قورباغه‌هائى که در آب قار و قورشان به هوا بلند بود گفت 'سلام دختر خاله‌هاى عزیزم. بیائید این پشم‌ها را بگیرید و تا فردا همین دقیقه و...
13 خرداد 1390

عاشقتم مامان جون...

امروز روز چهارمبه که فهمیدم با من همنفس شدی! ولی فک کنم تا امروز یک ماه و نیم از زندگی قشنگت می گذره! وای مامانی نمی دونی چقد منتظرم که بغلت کنم. از دوشنبه خونه مامان ملی بودیم. حسابی خوشحالیم هممون! امشب ۱۱.۳.۹۰ اومدیم خونه ی مامان جون اعظم! عمه ریحانه می گه دو ماه پیش خواب دیده یه پسر خوشگل تو بغلش بوده. می گه خیلی خوشگل بودی!! از همین الان دلم برات تنگ شده. دوست دارم.   ...
13 خرداد 1390

خوش اومدی به زندگیمون...

خوش اومدی به زندگیمون...     عزیز دل مامان: دیشب فهمیدم که تو چند روزیه که داری با من نفس می کشی! کوچولوی من: دیشب که فهمیدم باورم نمی شد! که خدا بالاخره مارو لایق داشتن تو دونسته! بابا تا فهمید رفت و نماز شکر خوند. مهم نیست دختر باشی یا پسر! مهم اینه که ما عاشقتیم و هر کاری می کنیم که احساس خوشبختی کنی! مامان جون: الان نمی دونم چند روزته! یا حتی چند ماهته! ولی امروز که دوشنبه ۸.۳.۱۳۹۰ هست می خوام برم آزمایشگاه. عزیزم برا مامان دعا کن خوب؟ این وبلاگم درست کردم که وقتی بزرگ شدی با هم بشینیم بخونیم و کلی خوشحال بشیم! که این روزارو در کنار هم داشتیم! دیروز که هنوز نمی دون...
13 خرداد 1390

نی نی مهربونم:

  از روزی که فهمیدم تو دلمی, حس می کنم به خدا هم نزدیک تر شدم. نمازام درست شده. سر وقت می خونمشون. قرآن جزوی  از کارهای روزمرم شده. سعی می کنم با تمام وجود از گناها دوری کنم. نی نی خوشگلم: نمی دونی چقد بی طاقتم! چقد دلم می خواد این ٧ماه و نیم زودتر بگذره و من کوچولومو با تمام وجود در آغوشم بگیرم و تو چشاش نگاه کنم. مامان جون: هیچ وقت فکر نمی کردم عاشق بشم. ولی الان با تمام وجود عاشق توام. اصلا نمی تونم زندگی بدون تو رو تجسم کنم. به اسمم فکر کردیم. من که می گم اگه دختر بودی اسمتو یا بذاریم زهرا یا شهر بانو بابا می گه اگه ÷سر باشی اسمت کوروش باشه. منم دوست دارم اسم کوروشو. ولی چون تو ماه صفر به...
12 خرداد 1390