پسر نازم بعد از اولین حمومش ( با بابا جونش رفت )
پسر نازنینم!
نمی تونم در قالب کلمات حالم رو از داشتنت توصیف کنم.
کاش واقعا لایق داشتنت باشم!
کاش مادری باشم که تو لیاقتشو داری
نمی دونم به کی خوبی کردم که خدا همچین نعمتی رو به من ارزانی داشته؟؟؟
خدایااااااااااااااااا خودت پسرم رو برام سالم و صالح حفظش کن!
عاشقتم مامان جون بابا هم همبنطور
****************************************************************************
امروز یکشنبه 11 مین روزی بود که فرشته ی پاک خدا مهمون خونه ی ما شده.
پسرم دیشب تا صبح چشمای خوشگلش باز بود و دورو برو نگا می کرد. منم که دلم نمیومد این صحنه
های زیبا رو از دست بدم. پا به پاش بیدار بودم و فقط نگاش می کردم و شکر می کردم.
صب حموم رفتم و قرار بود بعد از گرم شدن حموم مامان ملی کوروش جونم و بده تا بشورمش
ولی به طور بی سابقه ای همش آبگرمکن خاموش می شد. منم گفتم لابد قسمت نیست و حکمتی
هست. اومدم بیرون و بعد از خوردن ناهار و خوندن نماز کنار عشقم خوابیدم. کوروشم دو بار بیدار شد شیر
خورد. بعدم محمد اومد و کنار پسری خوابیدن.
عصر هانیه ( دوست من ) اومد دیدنم. بعد از دو سال می دیدمش. بعد از این که رفت. محمد رفت حموم
رو گرم کرد و کوروشو رو پاش نگه داشت منم اتاقو گرم کردم و لباسای پسرمو آماده کردم و رفتم سریع
همون طور که تو بغل باباش بود شستمش و آوردمش بیرون و لباس پوشوندمش. شیر که خورد دیگه
خوابید تا الان که کنار منه و با نفسهاش بهم همه ی دنیا رو هدیه می ده .
در ضمن همونجوری که از این فرشته کوچولوی فوق العاده انتظار می رفت, صداش نه تو حموم و نه
یعدش در نیومد...
عجیب دوست دارم دوست داشتنی من