کوروشی فنی من!
× این روزا عصر که میشه منْ کوروش خوراکی برمیداریم و می ریم پارک سر کوچمون. کوروش که اصلا
دوست نداره از کالسکش بیاد بیرون. اگه با اصرار من بیاد بیرون کالسکشْ برعکس میکنه و مثلا تعمیرش
میکنه. یعنی یک ساعت باهاش ور میره ها!! انقدر خنده داره! یه آدم نیم وجبی که داره تعمیرات انجام
میده!
× یکی از همین روزا رفته بودیم مایون. حمیدرضا تو کالسکش نشسته بود. یه دفعه دیدیم کوروش داره تند
تند راهش میبره!!
بعد از جند دقیقه که راهش برد، یه سنگ جلوی چرخای کالسکه گیر کرد و راه رفتنش
سخت شد. دیدم که اومد نشست جلوی کالسکه و دستای خوشگلْ کوجولوشْ کشید به چرخای جلو
ببینه مشکل کجاست؟!!! آخه تو اون مغز کوچولوی تو چی میگذره قند عسلم؟
×تعطیلاتی که گذشت کار خاصی نکردیم. جای خاصی هم نرفتیم! فقط روز اول تعطیلات رفتیم دنبال رئوف
و به اتفاق رفتیم جاغرق کنار رودخونه نشستیم و جوجه درست کردیم و با کمترین امکانات ( من فراموش
کرده بودم خیلی چیزا رو ببرم )خوردیمْ بعدشم زود برگشتیم. خیلی ام شلوغ بود ولی بد نبودْ حال و
هوامون عوض شد.
×دوست دارم موهای کوروشْ بلند کنم. برای همین از این کش ریزا گرفتم و جلوی موهاشْ میبندم براش.
ولی قربونش برم اصلا شبیه دخترا نمیشه!
× کوروش این روزا به وضوح میگه مامان، بابا، جی..ش! جیز! وثتایی میگه جی..ش که عوضش میکنم و
بعدش میخواد پوشکشْ برداره ببره بندازه توی سطل آشغال دستشویی!!
× اون روز دیدم از کوروش صدایی نمیاد!! این ورْ گشتم اون ورْ گشتم، بالاخره توی دستشویی پیداش
کردم! با یه لبخند پهن بهم نگاه کرد و گفت: جی..ش!! آره جون عمش!! داشت با شلنگ دستشویی
بازی می کرد!!
×راستی! چه خبر از انتخ..................ابات؟ من که خیلی سر در گمم!!
×فردا روضه طیبه جونه! مادر شوهر انسی! دوست دارم برم. اگه خدا بخواد. راهشون به ما دوره!
× الان با نوت بوک سفیده اومدم! عکسا تو لبتاپ سیاهست! با اون بیام عکسم اضافه میکنم به این
پست!
×یه بار نوشتم همه اینا رو سییستم هنگ کرد همش پرید!!! دوباره نوشتم.