مامان مریض+ عکسای این چند روز
نوبت به من رسید که مریض بشم!! گلوم درد میکنه و سرم درد مزمنی داره!!
کوروش هیـــــــــــــچی نمی خوره و من تازه درک میکنم حال اون مامانایی رو که میگفتن بی طاقت میشیم از بی اشتهایی بچه هامون! کوروش خوش غذای من اصلا لب به هیچی نمیزنه !! اعصابم داغون میشه میبینم صبح تا شب فقط شیر خودمُ میخوره و به اندازه سه تا آدم بزرگ فعالیت میکنه!!
براش فرنی درست
کردم پرِ پسته و بادوم لب نزده! هلیم درست کردم اینقدر خوشمزه بود که دلم میخواست خودم
همشُ بخورم.
لب نزد و با کلی درگیری 3 قاشق ریختم تو حلقش که با دست همشُ دراورده!! الان اومده میبینم
دستش پر از خونِ! داشت با کنترل ماشین شارژیش بازی میکرد. آنتنشُ شکسته و با لبه همون دستشُ
بریده! خدایا دلم گریه میخواد!!! بچه داری چقدر سخته!!!
سرش داد میزنم بعدش میبینم خوب این بچه چی حالیش میشه؟ عذاب وجدان میگیرم و حالم بد میشه.
خدایا کمکـــــــ
چند تا عکس از این مدت:
حمیدرضا گردالی بغل خاله زهره در حیاط مامان ملی اینا
داریم میریم تعزیت یه بنده خدایی
کوروشُ نگا تورو خداااااااا
مایون در حال آروم کردن حمیدرضا
سه جینگیلی
من و خواهر جیگر حساس و مهربونم
پیاده روی های پدر پسری در مایون
کوروش در حیاط باغ بابا علی که برای خودش میگرده!!
یگانه داره میره بالای اون کوهه بعدش که یکم بالا رفت قل خورد اومد پایین
کف پاهای حمیدرضا
من و کوروش که رفته بودیم حسینیه خانوم موسوی اینا به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س )
خانواده دوست داشتنی
کوروش در حال رفتن به حسینیه
عاشقتونم خواهر جون و داداشی
اینم یگانه که از کوه قل خورده و داره گریه میکنه!! البته بیشتر گریه میکرد که تو عکس میگیری میذاری تو وبلاگ آبروم میره