صندلی غذات مبارک پسرکم
دیروز عصر بعد از اومدن آقای پدر و استراحت کردنشون, دیگه من نمی تونستم تو خونه طاقت
بیارم و حاضر شدیم و رفتیم به سمت سناباد برای خریدن صندلی غذا (موقع خرید سیسمونی, تبدیل به یک مادر قانع شده بودم و با خودم گفتم نمیخواد! تا کی که غذا خور بشه! الان لازم نداره! بعد الان میبینم مثل موش میخواد فرار کنه, در نتیجه لازم داره!) بعدشم پیاده رفتیم کتاب فروشی
شازده کوچولو و 4 تا کتاب واسه کوروش گرفتیم و بعدش ماهی فروشی ( من عاشق ماهیم! عاشق
ها!! یعنی اگه هر کدوم از شماها میخواین منُ ذوق مرگ کنین دعوتم کنین خونتون برام ماهی درست کنین ) بگم از قیمتای نازنازی! 1 کیلو و نیم فیله ماهی حلوا سفید 25 هزار تومن, 4 تا ماهی غزل آلا 20 هزار تومان ناقابل
بعد میگن چرا ایرانیا اینقد کم ماهی میخورن! بعدشم رفتیم آکواریومی کنارش! بابا میخواست واسه
ماهیاش غذا بخره! یه مرغ مینا بود اونجا خیلی خوشگل بود. با یه صدای زنانه ای میگفت سلــــــــــام. خیلی باحال بود. منم آروووووووووووم براش یه سوت زدم. آقاهه گفت خانوم سوت نزن! ینی آبروم رفت.
برای شام قرمه سبزی داشتیم.ولی با اصرار محمد رفتیم مرغ سوخاری گرفتیم و اومدیم خونه.( من
نمیدونم این مرد چرا اینقدر به غذای بیرون ارادت داره! به خدا من دستپختم بد نیست! از خونه پدری عادت کردع! ) رخونه که رسیدیم و شام خوردیم کوروش بیدار شد و اینقد از دیدن صندلی
غذاش ذوق کـــــــــــــــــرد. توش که نشسته بود نمی دونست چی کار کنه! پاهاشُ تکون میداد و با دستاش میزد روش. خلاصه شب خوبی بود کلا. مخصوصا قسمت خرید ماهی( خودت شکموییــــــــــ )
راستی 1* عکسا در فرصت بعدی اضافه میشه. همین امروز قبل از ظهر
راستی 2* ناهار محمد نمیاد, من قورمه سبزی میخورم واسه کوروشم یه غذایی درست میکنم. شام
ماهیـــــــــــــــــــــــ درست میکنم.
عکس:
کوروش در مغازه مردم