کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

آتلیه رفتن کوروش با مامان بابا + تولد پیش از موعد

1391/9/29 10:43
نویسنده : مامانی
446 بازدید
اشتراک گذاری

امروز عصر با کوروش و محمد رفتیم آتلیه! وای عاشق عکسای کوروش شدم. اینقد دوسشون دارم که

خدا میدونه! البته گل پسری کمی سرماخورده هستش و آبریزش بینی هم ولش نمی کنه! به خاطر

همین زیاد سرحال نبود ولی با این وجود عکسای خوشگلی شد! منم چند تا عکس گرفتم

تکی که اونارم دوست دارم. به نظر خودم متفاوته!  ( یه پستیژ داد بهم دقیقا شکل این خانومه شده بودم ) گفته فایل عکسارو میده بهم! ایشالا میذارمشون! البته

عکسای خودمو با یه رمز متفاوت خواهم گذاشت و رمزشم فقـــــــــط و فقط به دوستای خاصــــــــــــــــ

میدم. 

 

از کوروش بگم:

!) تازگیا ادای عطسه درآوردنُ در میاره! ما میگیم عطــــــسه! اونم می گه عطـــــــّـــه! ماما, بابا, دد 

میگه!

2) بهش می گیم کوروش مثلا مامانُ ببوس/ دهنشو باز می کنه و همه صورتو پر تف می کنه و گاها یک

گازیم می گیره با دندونای خوشگلش!

   

 3) کاری نیست بگی نکن و اون انجام نده! امروز میخواست بره پشت بخاری سنگای تو

شومینه رو بریزه بیرون!دو سه بارم مثل موشــــــ خزید و رفت اون پشت! میاوردمش بیرون و سرش به

بازی دیگه ای بند میشد مثـــــــــــلا! بعد رفتم تو اتاقش تا لباساشو بذارم تو کمدش! اومدم بیرون هر جا

رو گشتم نبود!!!اونم کوروشی که هر جا من میرم بدون استثنا دنبالمه! اومدم میبیینم پشت بخاری

بدون کوچکترین صدایی داره سنگارو میریزه بیرونُ وقتی منو میبینه یک لبخند پهنی تحویلم میده و یه مشت از سنگارو بهم تعارف میکنه! یه همچین وروجکی هست کوروش خان!!

   

  4) تازگیا یاد گرفته از هر جایی ( مبل, صندلی, ماشینش, موتورش, مامانش و... میره بالا و بعد به صورت برعکس از طرف کانش میپره میاد پایین!! ) امروز از رو صندلی جفت پا پرید پایین! جل

الخالق!!!

     

5) همچنان به لبتاپ آلرژی داره! البته اگه من یا محمد بخوایم استفاده کنیم ها! خودش بکوبونه روش

هیــــــــــچ ایرادی نداره از نظر ایــشون!

     

 6) صبحانه ها معمولا فرنی ( بادوم, آرد برنج, شکر, شیر+ بارهنگ ) یا زرده تخم مرغ نرم شده در

شیر میخوره! و خیلی ام خوب میخوره شکر خدا!! ناهارم که یا براش برنج و سیب زمینی تو کیسه

میندازم! یا اگه غذایی نرم باشه از همون میخوره! کلا مثلِ خودم خوش غذاست!

     

 7) جمعه ای که گذشت مهمونی معلما بود. منم قرار بود کوروشُ نبرم! یا پیش محمد بمونه یا

ببرمش خونه مامانم! ولی آخرین لحظات دلم نیومد! بردمش! که ای کاش نرفته بودم اصلا!! ینی همه

کسم اومد جلو چشمم به خوووووودا! همش یا بغلم بود! یا داشت به پیش دستیا و گلدون خونه مردمُ

خلاصه هر چیز نبایدی دست میزد! انسی که بهم میگفت شدی جنازه! شبم با انسی و یگانه اومدیم

خونه ما چون آقا یاسر اونجا بود. شام پیتزا گرفته بودن مردا برا خودشون مام خوردیم! با این که تو مهمونیم

حلیم بادمجون با سالاد ماکارونی و شله زرد خورده بودیم! یه همچین خانوم با اراده و رژیم داریَم من!!!!

   

  8) انسی سوم دبیرستان که بود یه لباس دوخت مخمل مشکی ساده تا رو زانو با استینای بلند

چسب! دیگه اندازش نبود ولی جنسش عالیــــــــــ! آقا بهش گفتم بده من بپوشم! فوق العاده

بود. اینقد این لباس شیک بود که همه تعریف میکردن! البته با یه جفت چکمه مخمل مشکی بلند! خیلی همه تعریف کردن و از پروسه لاغری ما ابراز تعجب داشتن! بازم یه همچین خانـــــــــومی هستیم

ما!

 

9) یه خیاط مردونه هست نزدیک خونه انسی اینا! شلوار میدوزه برای بانوان ولی با روبُر! یعنی یه شلوارتو

میبری میگی از رو این برام بدوز! آقایی که شما باژی من یک شلوار داشتم عالی! اما از اونجایی که لاغر

شدم هر قسمتشو 5 سانت کوچیک تر گفتم برام بدوزه!  امشب شلواررو گرفتم میبینم از یک قسمنی بالاتر نمیره! داشتم فکر میکردم من خود داف پنداری دارم آیا؟

 

10) برای پس فردا مامان بابام! انسی, آقا یاسر, یگانه, حمیدرضا, داداش رئوفم, داداش رضام و

برای تولد کوروش دعوت کردیم رستوران گراندیس طرقبه به صرف شام! یک اس ام اسی برای

همه زدم: ( علت زود تولد گرفتنم چیزی نبود جز ذوق زدگی ززیاد من! نمی تونستم تحمل کنم!! )

                       *فرخنده میلاد با سعادت مرد مردان! تک ستاره عالم انسانیت 

                       کوروش بزرگ را به جشن نشسته ایم! سه شنبه از ساعت 9

                        الی 11 شب در مکان طرقبه, رستوران گراندیس با حضور گرم

                         خود شادی ما را دو چندان کنید! با تشکر ویجه!!*

  انگار کارت عروسیه نه؟

11) این روزا کوروش خیلی بابا دوست شده! ینی به شدتــــــــــــــ!! اب که میخواد میره میچسبه به باباش و با لباش صدا در میاره که یعنی آب میخوام. فقط دوست داره بغل باباش باشه! وقتی محمد میاد سمت من نمیاد اصلا و دوست داره همش باباش راش ببره! وقتی بابا میره بیرون دنبالش میره و به در میچسبه و گریه میکنه و نق میزنه! ای پسر بلاااا

پ.ن* میخوام کیک خودم درست کنم! هر کس هر پیشنهادی داره بده! هم آسون باشه هم خوشگل! تا

فردا شب بگین بهم! پیشاپیش سپاس گزارم

 

 

اینم چند تا عکس برای خالی نبودن عریضه:

در این عکس رفته بود رو کاپوت ماشینش واستاده بود یه دفه پرت شد به این حالتی که میبینین! یک

همچین مادری هستم من!

این رنگای رو صورت کوروش مال آتلیست!

یک عدد همستر مامانی در حال کنجکاوی روزانه

اینم که دیگه توضیح نداره!

من و آق پسر چند شب پیشا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مریم مامان عسل
27 آذر 91 5:10
میبینم که همزمان اپ میزنیم و خوشحالیم سات 4 صبح! یه همچین دوستایی هستیم ما!
وای زهره دارم ذوق مرگ میم برای دیدن عکساتون!
کدوم اتلیه رفتیییییی؟
آقا اگه خوبه بگو منم دفعه دیگه برم.
هر روز وقتت آزاد بود بوگو بیام خونتون.
جیگرر این همسترو خام خام بخورم من که انقدر وروجکه! به معنی واقعی!
جشن تولد خوش بگذره عجیجمممم.


تلپاتی چه ها که نمی کنه آبجی!
آتلیش معروف نیست یه خانوم جوون همسنای خودمونه و خیلی با سلیقه! ایشالا زود عکسامو بده ببینیمشون. خودمم کلی ذوقشونُ دارم. وای به نظرم مدلاش و کلا کارش تک بود. حالا نمی دونم با این برف می شه رفت طرقبه یا نه؟
مامان کوروش
27 آذر 91 8:55
زهره جون یک کم خیلی زووووووووووود نیست خواهر
تا هشتم که دو هفته مونده؟
عزیزمممممممممم واقعا یه همستر خوشمزه است


چه کنم که مادری بسـ عجول می باژم!!
گاهی تعجب میکنم چرا من این پسرو نمیخورم دو لپی! خیلی سخته باور کن! میدونم درک میکنی!
مامانی
27 آذر 91 14:08
چرا که نه . منم خوشحال میشم. راستی سرکار میری؟


ممنونم.فعلا که کوروش کل روز سرکار گذاشته منو! ولی قبلا مدرسه میرفتم. معلم زبان بودم.البته روانشناسی خوندما! ممکته داریم؟
مامان اراد
27 آذر 91 16:26
سلام مبااااااااااااااااااااارکه عزیزم ایشالا دومادی کوروش جون.کیک آماده بخری بهتره و کم دردسرتره.آماده ی عکساااااای خوشگلتم با پسملی.به منم سر بزن بی معرفت.مراقب پسر شیطونتم باش.بوووووووووووووووووووووووووووس


ممنونم. کیک درست کردم. زیاد آنچنانی نشدا ولی خوشمزه و هوس انگیز میباشد! ایشالا ! میام بابا حال نظر گذاشتن ندارم کلا! وقتی میخوام نظر بذارم گویی میخوام جاهای غیر قابل دسترس پشتمو بخارونم.ینی اینقد سخت حتی



mamane Ali
27 آذر 91 16:33
بچه افتاده داری ازش عکس میگیری ؟!!! ( سخن بابای علی، وفتی علی افتاده و من دارم عکس هنری میگیرم )
انشالله تولد خوش بگذره مامان عجووول منم کلی برای تولد علی ذوف داررررررررم .. از الان براش هپی برس دی میخونیم
ما هم خیلی ذوق داریم برای دیدن عکسای آتلیه ی موش خان ..
راستی 5 سانت کم کردی؟ ماشاللله ! دستت بر سر ما !


ایشـــــــ چقد لوس میکنن این بچه ها رو مردا! یه کله ملاق معمولی بچه که این حرفارو نداره دیگــــه
شما که حتما رمزو خواهید داشت! فقط وقتی منو در اون حالتای خول وضی دیدی اسفند یادت نره!
5 سانت که توهم خود داف پنداری من بود. ولی فک کنم 3 سانتی کم شده
Windysmith
27 آذر 91 16:40
خيلي دوست دارم زودتر عكساي دوتاتون رو ببينم. اگر بهم رمز بدي. همستر كوچولو چه نازه. آتليه هر عكسي چند ازتون گرفت؟


ایشالا به زودی! آتلیه معروفی نبود ولی کارشو دوس داشتم. بستگی به سایزش داره ویندی جان
راضیه
27 آذر 91 21:01
وای اون عکسه که افتاده آخرش بووووووووود!!! ))))))) خو بچه رو نجات بده

به به خودتونم هستین


بابا ایکی ثانیه طول کشید عکس گرفتنم. بعدش نجاتش دادم که! من مادر خوبیم بابا!! بله بله! خودمونیم دیگه
گلناز
27 آذر 91 21:39
سلام زهره جون چطوری خانوم؟کوروشی شیطون بلا خوبه؟ پیشاپیش تبلدت مبالک کوروشی خان کبیر ایشا...120سال عمر با عزت کنی عزیزم به خاله جونتم سلام برسون


ممنون گلی ناز نازی! منم خوبم کوروشم که کلا میشنگه و می چرخه و شیطونیا به راهه! مرسی عزیزم از تبریکت! میبینی جون ما چه زود شد یک سال؟ انسی نت نداره لبتاپش خراب شده هی از من میپرسه گلناز کامنت نذاشت!! منم میگم چرا ولی خودت بیا جواب بده. راستی رمزو برات میفرسنم.
ملـــــــــی
27 آذر 91 22:05
وای زهره عاشقتم خیلی باحالی این دانیال ظرفای شامو نشست و رفت خوابید منم اعصاب و روانم قاطی بود اینقدر بات ختدیدم حالم جا اومد دستت درد نکنه قشنگیه تولد اینه که تو روزه خودش باشه اگه می تونی صبر کن دخمله عجول


ملی جون منم بی نهایت دوست دارم. خوب خسته بوده نامردددد. خودت میشستی! باز حالا خوبه به اراجیف من خندیدی یادت رفت! روز تولدشم جشن میگیریم البته با مامان اعظمش اینا! راستی کیک پخیدم.
مامان اراد
28 آذر 91 7:27
سلام به مامان هنرمند و اشپز و خسیس که نرفت یه کیک بخره!!!!!فدات شم عکسشو بذار بینم چه گلی ریختی سرت
یه بچه دیگه خب میخایید شما بذار کوروش یکم بزرگ شه ایشالا اون یکی نی نی تون شبیه خودت شه.حالا میفهمم چقدر کوروش شیطونه.اگه قیافش بهت نرفته عوضش شیطنتاش نشات گرفته از زهره جونیییییییییییه.خیلی بلایی.منتظر عکسام زودتر بذارررر ببینم چکار کردی. سالی یبار م بیای تو وبلاگ ما یه سری بزنی بد نمیشه خانومم.


یَک کیک زشتی شد! ولی تا دلت بخواد خوشــــــــــمزه بود. من که خیلی کم خوردم ازش! همه تعریف می کردن ازش! حسود خانومــــــــ! میخوای بهت آموزش بدم؟
همین یکی از سرمون زیاده! باور کن دیگه جونی تو این بدن نحیف و ظریفم باقی نمونده که بخوام یکی دیگه مثل کوروش داشته باشم. همین یکی رو خوب بزرگ کنیم هنر کردیم. شیطونم خودتی

شهرزاد
28 آذر 91 17:59
سلام خوبین؟من از وبلاگ عسل خانوم فسقلیه شما رو دیدم.از این به بعد بیشتر میام پیشه فندق کوچولوووووووی ناز


خوش اومدین! عسل خانوم عروسمه ها! تشریف بیارین عزیزم خوشحالمون میکنین!
نرگسی
29 آذر 91 2:43
تفلدت مبارک عجیجممممممممممممممممممممممم ایشالله تفلد 120 سالگی .. عاجقتم مامانی با این نوشته هات .. کوروش بلا که دیگه نگوووووووووووووو ..



مرسی نرگس جون! مامانم میگه ایشـــــالا! منم عاشقتم نرگس خوشگلم.