کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

سلام بچه ها ( پسرم در آخرین ماه از اولین سال زندگی )+عکــس اضافه شد

1391/9/17 3:05
نویسنده : مامانی
526 بازدید
اشتراک گذاری

       باورم نمیشه بالاخره دلم راضی شد به نوشتن!! شاید علتش کارای زیادیِ که کوروش این روزا انجام

میده! و دیگه بی انصافی بود ثبتشون نمی کردم.و البته دوستان مهربونم که سراغمونُ گرفته بودن.

راستش کوروش کوچولوی ما به لبتاپ یک آلرژی خاصی داره! فقط کافیه بفهمه در یک نقطه ای از خونه درِ

لبتاپ باز شده! خودشُ با سرعت میرسونه و می کوبونه رو دکمه هاش و بعدم با لبخند رضایت درشُ

میبنده!

 

         این مدت چند روزی سرما خورده بودم. سرفه و عطسه و سوزش گلو و کوروشم آب ریزش بینی

داشت و خرخر گلو. دیفن هیدرامین میدادم بهش ولی مامان اعظم می گفتن: به خاطر دندوناشه! دیشبم

پاهاش بد جور سوخته بود. فک کنم تو فک بالاش داره یه اتفاقایی میفته! چون اون روز خیار دادم بهش,

محکم فشار میداد به لثه هاش!

 

          کوروش خیلی بلا شده! یعنی به معنای واقعی کلمه شیطون و بلا و البته باهوشِ! کافیه ما به

یک وسیله ای دست بزنیم. چنان با اشتیاق اون وسیله رو میخواد و به سمتش شیرجه میره که انگار

بهترین اسباب بازی دنیاست. همیشه که آویزون تلوزیونِ و با دستای خوشگلش میزنه رو صفحه ال سی

دی. دس دسی و سر سری که دیگه دِ مودِ شده! ولی وقتی بهش بگیم انجام میده ! خیلی با دقت به

همه چی نگاه میکنه و البته با دهنی باز و قطره ای آب چسبیده به لب پایین. یه کار جالبی که می کنه

اینه که اگه تو بازی بهش ضربه ای بخوره اصلا گریه نمی کنه و میخنده ولی اگه از کسی بی توقعیش

بشه لب ور میچینه و میزنه زیر گریه. کلا بچه بامرامیه! اینو من نمی گم هر کی باهاش در ارتباط بوده می

گه! واقعا حس می کنم بزرگتر از سنشه! نگاهاش شعور خاصی داره! اون روز مامان ملی فقط یک بار

باهاش سینه زدنُ تمرین کرد. از اون موقع هر وقت میگیم حسین حسین با دستای کپلی و کوچولوش

میزنه به سینش! تازه از روزی که از خونه عسل اینا برگشتیم دقیقا مثل عسل نای نای میکنه!!  دیروز

لبتاپ و گذاشته بودم روی سر مبل و داشتم وب گردی میکردم. کوروشم پایین مبل در حال تقلا برای

رسیدن بهش!! اینقد غررر زد که من یک آهنگ گذاشتم و لبتاپ و با دری باز ول کردم به امون خدا و رفتم

آشپرخونه!! اومدم تو هال!! منُ با چشمانی شبیه هندونه تصور کنین! کوروش روی مبل وایستاده بود و

داشت می کوبوند روی کیبرد البته همراه با خنده های ذوقکی ناشی از موفقیت!! فـــــــک کن!! رفته بود

رو مبـــــــــل!! می گفتن از دیوار راست بالا میره طرف باورم نمیشد!!! خودشُ پرت میکنه برای گرفتن و

خراب کردن چیزی! مثلا 10 ثانیه به ظرف ماست نگاه میکنه بعد در کمتر از یک ثانیه به سمتش یک

جهشی میزنه که آدم میمونه چجوری چمع کنه این بچه رو! شدیـــــــــــــدا مامانی شده! اون شب خاله

انسی خونه ما بود و کوروشُ برد حموم. از اول تا آخـــــــــــر جیغ میزد اونم کوروشی که عاشق حمومه!!

تازگیا میره با اسباب بازیایی که گوشه هال براش گذاشتم یه ربعی مشغول میشه! موتور سواریشم که

معرکه شده! انگار دور از جون سوار خر شده! با موتور میپره! راه نمیره! از روی بالش با موتور تک چرخ

میزنه! برای تغییر مسیر میپره و راهشُ عوض میکنه! وایـــــــــــــــــ رابطش با حمیدرضا دیدنیـــــــــــــــــه!

وقتی میبیندش میره به سمتش با یک صدای نازکــــــــی که انگار بچه ده سال کوچیک تر از خودشـــُ دیده

باشه!! میره جلوی صورتش و لپشُ میمالونه به لپش!! فقط مشکل اینجاست که ضربه اول ناز کردنش

محکمه! حمیدرضام تازگیا بهش عکس العمل نشون میده و دستاشُ میذاره رو سر کوروش! خلاصه که

دیدنیـــ شدن این دو تا فندق!! یک آتلیه پیدا کردم که خانومِ جوونِ و با ذوق! نمونه کارشُ خونه مدیرمون

دیدم. عالی بود و قیمتاشم خوب. به انسی میگم حمیدرضا رو هم بیار یه عکس دو تایی برای خونه مامان

اینا بگیریم. برای یک سالگیش هم قرار شده مامانم اینا رو ببیریم طرقبه هم به خاطر تولد هم اینکه

خیــــــــــــــــلی وقتِ خونه ما نیومدن.و به نظرم تو محیطی غیر از خونه بیشتر خوش میگذره. کیکم می

خوام خودم درست کنم. به سلول های خاکستری مغزم فشار زیادی اومد تا همه چی در مورد کوروشُ

کارای جدیدش یادم بیاد.بازم یادم اومد میام مینویسم.

آهــــــــا! یه چیزی! موهای کوروش خیلی بلند شده بود ( مخصوصا رو گوشاش ) و بد فرم شده بود. دلرو

زدم به دریا یک شب از ساعت 12 تا 1 و نیم در حال اصلاح طفل خوابمان بودم. هر کی دیده میگه خوب

شده! البته عالی نشد ولی کاچی به از هیچــــی.

 

پی نوشت 1* یک لیست از غذاهایی که دوست داریم درست کردم و زدم رو در یخچال خیلی خوبه ! شبا

انتخاب میکنیم برای ناهار ظهر و موادشُ آماده میکنم. یک سایت آشپزی معرکه هم پیدا کردم که فردا

میخوام رولت گوشت درست کنم که از همین وبلاگ برداشتم دستورشُ ( آشپز دکتر )

 

پ.ن2* دوربینم تو ماشین جا مونده! چند تا عکس گرفتم فردا ایشالا اگه آقا پسرم اجازه بدن به همین

پست اضافه می شه!

پ.ن3* به ساعت پست توجه کنید.از دیشب اصلا نخوابیدم. خوابم نمی برد. وبگردی کردم. شیر خوردم.

خوابم نبرد که نبرد. بعد از نماز دیگه گفتم خجالت بکش وبلاگ کوروشُ آپ کن  لااقل! تا چه ساعتی خواب

باشم خدا میدونه!!!!

 پ.ن4* وبلاگ حمیدرضای خوشگلم آپ شد ( کلیک )

 

 

من و بابا خـــسرو که عاشقمه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان کوروش
15 آذر 91 8:33
هر چی بزرگتر می شن ماشا... شیطون تر می شه
کوروش به دکمه های لب تاپ ارژی داره ، از جا درشون میاره
عزیزم قالبت مشکل پیدا کرده


خدا رحم کنه به ما پس!! کوروش ما هم همینطور!
درست شد؟
نرگسی
15 آذر 91 9:29
عزیز دلممممممممممممممممممممم که انقدر شیطون و باهوش وشیرینییییییییییییییییییییییییی ..


مرسی خاله! از خودتم بنویس!