در هم بر هم+ تولدم مبارک+ پیر شدیم رفت
من الان که دقیقا (خوب دقیقشو نمی دونم و حوصله هم ندارم بدونم ولی فک کنم ساعت 3 و نیم صبح باشه.) یک عدد زهره (مامان کوروش) خسته و کوفته هستم با یک عدد مچ دست دردناک که دیگه امونم و بریده شبیه ژله آلوورا پای لبتاپ دراز کشیدم و میخوام بنویسم. 25 سال پیش در چنین روزی خدا به جهانیان لطفید و همچون منی رو بهشون هدیه داد. 29 مرداد روزیه که خواهرم از همه خوشحال تر بوده. البته فک کنم.( انسی بیا بگو که درسته!!) چند روزه که فکرم مشغول این بلاییه که سر هموطنان آذریم اومده. به جرعت میگم حتی لحظه ای هم فارغ نبودم ازش. واقعا میخواستم برم و از نزدیک هر کمکی از دستم برمیاد انجام بدم. به دفتر هواپیمایی هم زنگ زدم ولی بلیط نبود. خلاصه بعد از شور با اطرافیان و البته نظر بعضی از شما دوستان قرار شد یه ادم مطمئن پیدا شه و پولا رو بدیم دستش و... گویا پیدا شده. اصلا یه حال بدیم. مثلا همش به لوستر نگاه میکنم ببینم داره میلرزه یا نه. یا وقتی کوروش و میبوسم یاد مامانای تب.ریزی میوفتم.
کوروش چند روز پیش کادو تولدم و داد و میتونم بگم بهترین چیزیه که تا به حال گرفتم. چند روز میشه که با اشتیاق میاد به سمتم و درخواست شیر میکنه. عاشق صداهاییم که اون موقع درمیاره از خودش. دهنشو باززززززز میکنه که ینی من می می میخوام. آخیییییییییی خدایا ممنونتم.
این چند روز:
پنج شنبه افطاری خونه مادر شوهر انسی بود ( همون طیبه جون خودمون ) دیروز خونه بودیم که نزدیکای افطار خواهر مهربونم زنگید و گفت بیاین اینجا ( خونه طیبه جون ) مام رفتیم. و لبتاپم برده بودیم. ملیجه چون ( جاری خواهری ) یک رم اکسترنال داره که 100 گیگه. عکساشون به دلایلی تو لبتاپ من بود و به جور امانت به جساب میومد. براش ریختم و پاکشون کردم از سیستمم و خیالم راحت شد. کوروش با جسین خیلی بازی کرد. مجیا گلی و حمیدرضا تپلی هم بودن.
امروز درد دست مهمترین ویژگیش بوده. واقعا نمیتونستم حتی دکمه مانتومو ببندم. یا کوروشو راحت بغل کنم. تا 5 که همینجور با کوروش خواب و بیدار بودیم و بازی و سی دی و می میو اینا. بعد محمد اومد و دستش یه پلاستیک مشکوک بود. خودش با کمال غیر سوپرایز گری گفت: بیا این کادو تولدت. ولی خوشحال شدم. چون خیلی وقت بود لازم داشتمش. از این سشوارایی که خودش میچرخه. البته من با سرهای زیادشو نمیخواستم چون برام کاربرد نداشت, و خوشبختانه اینم دو سره. یه سر کوچیک و یکی بزرگ چرخشی. بعدشم من از صبح قرار بود برم ظرف ادویه بخرم. میخواستم خودم برم که قرار شد همه با هم بریمو من خریدم و بکنم بعدش بریم پیتزا مک من تو راه طرقبه برای آخرین افطار امسال. ( 12 تا جا ادویه ای خریدم با دو تا بزرگش با فیله های تو یخچالی و تو کابینتی+ یه چاقو+ یه سطل پارچه ای برای اسباب بازی های کوروش تو هال همین دیگه...
خانواده محمد و خیلی وقت دعوت نکردیم. منم بدون این که یادم باشه عید فطر تولدمم هست
به محمد گفتم عید فطر دعوتشون کنه برای شام. منو هم قرار سوپ شیر+ سالاد شیرازی+ پلو گوشت+ ژله کارامل باشه. حالا شاید دسرش عوض شد نمیدونم. الانم که میگم خودم ژله شدم از خستگی برای اینه که از ساعت 9 و نیم تا همین الان یه لنگ پا واستاده بودم و داشتم آشپزخونه تمیز میکردم. البته این بین به کوروش هم رسیدگی میشده. فیله های قرمز و انداختیم تو یخچال خیلی خوشگل شد. ظرفای درب و داغون ادویه ها رو عوض کردیم. همه لیوانای تو کابینتا رو دراوردم و شستم با وایتکس و همه دستمال آشپزخونه ها رو شستم و پهن کردم. آشپزخونه رو حارو کردم. گاز و تمیز کردم اساسی. صبی هود و کابینتای اطرافش که پر از روغن چسبناک شده بود و با سیم و آب داغ و پودر ماشین شسته بودم. دیگههههههههه. همین جور واستاده بفرمایید شام ایرانی رو دیدم که نوبت لادن طباطبایی بود. بعد باز رفتم اتاق خواب و گردگیری کردم. دستمم همچنان درد میکنه ها ولی من آدم بشو نیستم. تا یه کاری رو تموم نکنم نمیتونم بخوابم. البته که فردا هم کلی کار دارم. حموم کردن خودم و کوروش, خیس کردن برنج, پخت غذا, جاروی خونه, گردگیری, کوروش داری, اوووووووووووووووووه خستگی به تنم موند. بسه دیگه
کوروش این روزا عزیزتر شده برام. نگاهاش به من با نگاهاش به بقیه خیلی فرق داره. خودشو پرت میکنه تو بغلم و این برای من مادر یعنی اوج خوشی! با روروئکش هر جا من باشم میاد و همون دورو بر میچرخه. عاشق اینه که باهاش حرف بزنم و بخنده. گریه های حلقومی گاه و بیگاهش همچنان ادامه داره. غذا خوب میخوره ( ماشالا) غلات ( غلت زننده )حرفه ای شده. از این ور اتاق میره تا اونور از زیر تی وی سی دی درمیاره و آبروی باباشو میبره. یه بارم از زیر مبل جورابای باباشو که چپونده بود اون زیر دراورد. دیگه پسرم یک عدد چنگک شده که کمی کوروش هم بهش آویزونه. هر چی ببینه میخواد بکشه سمت خودش. میخواد دماغ من باشه یا موهای خودش.
عید نوشت: عید همه مبارک ( مال من دوبله مبارک )
چقد حرف داشتم......