دو رباعی
یک روز پر از امید و رویا بودیم
هر روز به فکر صبح فردا بودیم
امروز نه خواهر و برادر, نه پدر...
انگار که از همیشه تنها بودیم...
ای زلزله آرام! عزیزم خواب است.
امروز گرفته روزه و بی تاب است.
تا وقت اذان مغرب آرام بگیر
آن لحظه اقل کن گلم سیراب است...
زهره ارزه گر
26.5.91
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی