گویی خدا هم عاشق اشک های ماست این روزها ...
بیایید برای دردهای هموطنانمان چاره باشیم
و به همدردی کلامی بسنده نکنیم. ما بی پناه ترین مردم
چهانیم. چون کودکانی که پدر مادر هم آنها را نمی خواهند.
بیایید دست یاری بر پشت هم باشیم و
برادرانه در آغوش بگیریم مصیبت زدگان این روزها را!
آن کودک دنیا ندیده ای که در چشم بر هم زدنی آینده
اش را با آواره گی هم آغوش میبیند
دارد تقاص کدامین گناه دانسته من و تو را پس میدهد؟
دلم برایشان نمیسوزد...
شاید این آزمونی بود برای هر دو ما
او با دیدن تکه های وجودش زیر آوارها...
و من با قرار گرفتن بین روزمرگی و وچدانم...
وای عجب سهم سنگینی از این آزمون بر دوش اوست...
شاید امروز من آن پژمرده مادری بودم که...
با جان و دل کمک کنیم که ما مردمی بی کسیم...
پ.ن: عکس میخواستم که با فی/ل/تر بودن کلمه زلز/زله آ.ذر/با/یجان مواجه شدم و بیشتر و بیشتر بارانی شدم... برای غربت عزیزان هموطنم