تولدت مبارک یگانه من
سال پیش در یک روز سرد پاییزی یه فرشته کوچولو از دوستاش خداحافظی کرد و اومد تا
زندگی ما رو بهشتی کنه! یه دختر که خیلی زشت بود و خیلی ام گریه میکرد. ولی
روز به روز که گذشت خوشگل و خوشگل و خوشگلتر شد و البته خوش اخلاق و مهربون.
چون این خانوم خانوما برای همه به خصوص مامان و بابا منحصر به فرد و تک بود اسمشُ یگانه گذاشتن. یه سال بعد مامان یگانه می رفت دانشگاه و چون خاله زهره هنوز دانشگاه نمی رفت
به همراه مامان ملی مواظب یگانه بودن. و خاله زهره عاشق شد. عاشق و عاشق و عاشق تر.
الان این فرشته کوچولو هشت سالشه و برای خودش خانومی شده!
یکم از یگانه بگم:
یه دختر خیلی خیلی مستقل و مهربون. اصلا مامان باباش و اذیت نمی کنه و خیلی فهمیدست. رقصش
عالیه و برای خودش یه پا هنرمنده! به همه کمک میکنه و خیلی بیشتر از سنش میفهمه و...
با همه وجودم دوست دارم و برات آرزوی خوشبختی می کنم.
بفرمایید تفلدِ!! تفلدِ عشق منِ
چه همه کادووووو! خوش به حالت یگانه
بیا ببوسمت عزیزم...
اینم مهمونا در حال رقصیدن
اینم کوروش مه اون وسط دازه قل میخوره
اینم یگانه و بهاره
یکانه این کدوم دوستتِ تا حالا ندیده بودمش!!
اینم که حمیدرضاااااااااست خاله قربوننن
حالا کیککککککککککک جییییییییغ سوتتتت
ایشالا تولد سالگیت عزیزم.
ببین دارم ظرفای کیکی که برات پخوندمُ می شورم.