کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

سخنان کوروش بزرگ در آستانه دو سالگی :دی

1392/8/18 4:24
نویسنده : مامانی
3,009 بازدید
اشتراک گذاری

کوروش بگو آب: دقون دَتعجب( از 7 ماهگی به آب اینُ میگه اصلا نمیدونستم چجوری نوشته میشه!)خنده

کوروش بگو قند: قَ

بگو کفش: کَ

بگو بابا: بابا

مامان: ماما

مامان ملی: مامایی

کوروش منُ دوست داری؟ نــه!

 منُ بوس میکنی؟ نــــــــه( از بازی pou که به تازگی در تبلت جدیدا خریداری شده بنده دیده یاد

گرفته, معتادان عزیز این بازی میدونن چی میگم!) مامی کوروشمژه

خاله انسی: جی جیخجالتنیشخند حدود یه ماهی میشه که در کمال ناباوری میره میچسبه به خاله انسیش

و ختم جی جی جی جی بر میداره!! تا یه شکم سیررررر شیر نخوره ول کن نیست!! حالا در آستانه دو

سالگی نمیدونم با این شرایط چجوری از شیر بگیرمش؟!!خنثی

بقیه چیزا هم که همه گاگا,

همه جا به غیر از خونه خودمون دَدَ

با یه حالت سوالی همراه با استرس به طور مداوممممممممممممم صدا میزنه

ماماااااااااااااااااااااااااااااا

جواب نشنوه: مامایــــــــــــــــــــــــــــی!! بعد از 2 ساعت صدا زدن میگه دَدر یا جی حی!! یا یه کلمه از

کلمات گسترده دایره لغاتشنیشخند

همه چیزُ میفهمه, خیلی خیلی مهربونُ زرنگه! فقط نمیدونم چرا حرف نمی زنه!

کنارش دراز کشیدم یه ماجرایی رو 100 بار به حالت پانتومیم میخواد برام تعریف کنه. با دست میزنه رو

سرش! بعد میگه ددر بعد میگه دقون دَنیشخند منم الکی میگم مثلا خمیدرضا اینجوری شد! یا اون روز اون کارُ

کردین؟ دوباره از اول نشون میده که یعنی نه منظورم این نبوده!! خلاصه بساطی داریم با این بی زبون

بودن جناب کوروش خان بزرگ

راستی!: این روزا به آتلیه بردن کوروش فکر میکنم!! همین روزا باید ببرمش تا تولدش حاضر بشه عکساش

دیگه. برای تولدش کار خاصی نمی کنم! ایشالا سال دیگه که همه چیز یادش بمونهلبخند

راستی 2: مریم جونم چند روزِ میخوام بهت اس ام اس بدم! میخوام بهت زنگ بزنم همش یه کاری پیش

میاد قربونت برم. یه روز قرار بذار بیام خونتون! ناسلامتی تولد عروس گلمه!از خود راضیعینک

 

چند روز پیش که جلوی در منتظر بودیم خاله انسی بیاد دنبالمون بریم خونه مامان ملی! 

 

یه شب که رفتیم شهر بازی پاندا ولی کوروش جان از اول تا آخر از روی این ماشین بلند نشد!!!!خنثی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مانی محیا
18 آبان 92 9:39
عزیزم خدا ببخشتش..میگم پنجشنبه ای نذر علی اصغر آش رشته پختم جات خالی دادم بیرون. شب خوابیدم دیدم یکی اومد بمن میگه این آش رو هر طوری هست دست کوروش مامان زهره برسون.. دقیقا منظورش شما بودین. حالا یه کاسه کوچیک ازش مونده. من چیکار کنم الان؟؟؟؟؟


ممنونم قربونت برمممم عجب خوابی دیدی!!! واقعا به فکر فرو رفتم
lمامان محمد صدرا
18 آبان 92 11:05
ایشالله همیشه تنش سالم باشه راستی مامان انسی جون ما رو لینک نکردی؟ من مامان زهره ام! مامان انسی خواهرمه!! نه هنوز الان لینک میکنمتون
یاروگفتنی
19 آبان 92 7:49
سلام همشیره! ممنون که منور فرمودین! فقط بی زحمت دفه بعد که اومدی، یه دستی به سر و گوش این ترشیده های وبلاگ ما بکش! باشد که چون شما رستگار (!) شوند!!!
فاطمه
19 آبان 92 20:30
سلام زهره جون،اشکالی نداره پسرها دیر حرف میان.من کورش خودمو (آخه اسم اون هم کورشه)وقتی می خواستم از شیر بگیرم اولش با ماژیک سیاه نوک سینه ام را خط خطی کردم بعد روش زردچوبه زدم.ترسید و نخورد اگر هم بخوره طعم زردچوبه را دوست نداره و دیگه نمی خوره،شنیدم تو عطاری ها یک دارو به اسم صبر هم هست که به سینه می زنند.راستی چه خوبه که از خودت هم عکس میزاری خیلی خوشحال می شم عکست را هم می بینم. جقدر اسم پسرتون قشنگه خانوم منم صبر زرد گرفتم حالا کی دلم بیاد استفاده کنم خدا داند
مامي کوروش
20 آبان 92 7:37
پس شما هم به سلامتي نوه دار شدي فعلا که داداشِ کوروش شده!! راستی همین که بهش غذا و انرژی و بازی و اینا بدی کافیه؟ چقدرم لوسه!!
مامان نادیا و نلیا
20 آبان 92 10:00
سلاااام...پس کوروش جونم داره 2 ساله میشه نلیای منم دیروز 2 سالش شد کوروش جونو ببوسش آره عزیزمممم کوروشکم داره دو ساله میشم و من همچنان ناباورانه به گذر زمان فکر میکنم