17 و 18 آبان و یه عالمه عکس :)
کوروش در حال خراب کاری
در ابتدای حرکت به سمت خونه خاله انسی ( دیروز که بشه پریروز )
بعد از حرکت
مامان, کوروش و یک آقای کچل مهربان
کوروش, مامان بدون آقای کچل مهربان
عزیز مامان در اواسط حرکت ماشین ( پشت چراغ قرمز بود که تونستم عکس بگیرم.)
ا
اگه پو.لی.س مولیس هستی, مدیونی عکس پایینُ ببینی! می گم نبین!!! خودت جرص میخوری!
خاله انسی میگه منُ کوروش تو این عکس خیلی شبیه همیم! نمیدونم راست میگه یا میخواد دلگرمی
بده خواهر؟
وقتی داشتم این عکسا رو میگرفتم پشت چراغ قرمز بودم. بعد یه خانومِ عابر پیاده رد شد از کنارم گفت:
می بینم که هم بچه رو پاتِ هم اس ام اس بازی میکنی!! منم گفتم در خدمت باشیم؟ ( فکر میکرد
دوربین موبایلِ)
آموزش رانندگی توسط کوروش به مامی
اینجام خاله انسی میگه حمیدرضا کپی کوچولوییای منِ
دو تیکه از قلب من
کوروش و ببعیش که عیدیِ مامان اعظمشِ!( خیلی دوسش داره و همش بغل و بوسش میکنه و با صدای
نازک باهاش حرف می زنه! اونم کوروش با اون صدای مردونش!!!!
اینم یگانه و سارا نوه دایی محسن من! ( همون روز که میخواستم برم خونه انسی, سر راه رفتم مغازه دختر داییم که طرفای خونه انسی ایناست. یه لباس اسپرت ساده و در عین حال شیک واسه خودم و این لباسایی که کوروش تنشِ کنار ببعی رو واسه کوروش گرفتم خیلی دوسشونم دارم ) این دختر همون دختر داییمه که گفتم. با من اومد خونه انسی! آخه هم مدرسه ای و همسن یگانه هم هست.
اینم که باز سارا و یگانه و کوروش ( حاضر شده بودیم بریم خونه عمه منیرم ) یگانه نسبت به
همسن و سال هاش خیلی درشتِ! در این عکس کاملا مشخصِ
من عاشق این سوراخم