اینا حرفای مامان با تو عزیزم ( 28.7.91 )
کوروش! پسرم!
امشب داشتیم درمورد این که تو بزرگ میشی و میری و من این همه وابستگی به تو رو باید چی
کار کنم با بابا جرف می زدیم! نمیدونی چه حس بی چارگی و استیصالی بهم دست داد.وقتی به
روزایی فکر کردم که وقتی می خوابم صدای نفسای زندگی بخشتو از فاصله 30 سانتی نمی
شنوم! یا اون روزایی که دستای کوچولوتو بلند نمی کنی که بغلت کنم! خیلی دلم گرفت! روزی
که یک مرد بالغ شدی و شاید هفته ای یه بارم نیای ببینمت به گریه افتادم! اون وقتی که دیگه
بهم نیاز نداری و من میشم یه مادر شوهر که شاید تو هم دیگه دوسم نداشته باشی دلم گرفت.
از زندگی بدم اومد با این همه وابستگی و بعد دل بریدنش!
دلم برای همه مادر شوهرا هم گرفت! یا بهتر بگم برای همه مامانا!
بگذریم...
این روزا خیلی کارا می کنی و من در حیرتم از این همه تغییر.
چهار دست و پا میری حرفه اییییییی! نمی شه ثانیه ای ازت دور بشم! کافیه برم تو یه اتاق در
کمتر از ثانیه ای با همون حالت 4 دست و پا اومدی پیشم. تا نشستم پیشت مشغول بازی با
اسباب بازیات میشی! یه لحظه که بلند می شم یکم به کارام برسم, با ناله و غر غر اومدی
دنبالم.
وقتی دارم ظرف می شورم میای مثه بچه پیشیا سرتو میمالونی به پاهام.
دستتو به همه چی می گیری و بلند میشی. امروز از موتورت گرفته بودی و می خواستی
بایستی که افتادی و سرت خورد زمین ولی چیزی نشد. فقط یه خورده گریه کردی! موتورتم
همش داری تعمیر میکنی! اینجوری که چپش میکنی و چرخاشو می چرخونی! حارو برقی رو
خیلی دوست داری و وقتی روشنش می کنم بدیو بدیو میای دنبالش وقتی ام که
خاموش یا داری با دستش ور میری یا با سیمش!!
دیشب خونه مامان اعظم سر سفره نشسته بودی یه تیکه نون باگت دادیم دستت! نونو میزدی
تو یه کاسه خالی و محکم با لثه هات می کندی! دلم ضغف رفت برات! مثلا چی میخوردی
حاجی؟
امروز من داشتم ای کیو سان و با ذوق می دیدم سبد بازی تو رم خالی کرده بودم جلوت و تو
داشتی بازی می کردی.بابا که اومد نشست با لگو پارچه ایات باهات بازی کرد. اونا رو مثل ستون
روی هم می ذاشت و به تو هم می گفت که انجام بدی! خیلی جالب بود. تو این کار و تکرار
کردی! یعنی قشنگ یه لگو رو بر میداشتی میذاشتی روی اون یکی دیگه!! البته اولش پرت می کردی!
امروز عصر من و بابا میرفتیم قایم می شدیم و تو تنها می موندی! بعد میومدی همه جا رو می
گشتی! اول اتاق خواب بعد خم می شدی تو حمومو نگاه می کردی بعد تو اتاق خودتو! ما رو که
پیدا می کردی یه جیغی از شادی و موفقیت می کشیدی که میمردم برات!! میخوام همش باهات
این بازی رو انجام بدم خیلی باحال بود.
هممممممممممممممممممم فعلا چیز دیگه ای یادم نمیاد.
پ.ن: هنوز از دندون خبری نیست.
پ.ن2: فروگولوبین می خوری و مولتی ویتامین!
خدافس