19.4.91 خوب من کوروش
دیشب تا صبح خوابم نبرد. مشغول وبگردی شدم و دو تا وب که از سبک نوشته هاشون خوشم اومدم پیدا
کردم. چند وقتیه با کوروش خیلی عشقولی شدیم و اون فقط منو میخواد. حسابی مامان شناس شده و دل
من قیلی ویلی میره حسابی! ساعت 5 صب بود که دیگه لب تاپ و بستم نمازمو خوندم بعدش کوروشم
و در اغوش گرفتم و بوسه بارونش کردم. از نگاه کردن به جشای خوشگلش خسته نمی شم! فقط موندم
چحوری خدا رو ممنون باشم به خاطر این فرشته مهربون. مطمئنم پسر مهربونی میشه. نگاهاش خیلی خوبه.
یه حس خوشبختی
یه خالت مهربونی داره پسرم. خیلی می ترسم اون مامانی نباشم که اون لایقشه! وقتی می خنده انگار
خدا اومده زمین داره بهم اتمام حخت می کنه که بیا اینم خوشبختی! اینم امید! اینم عشق! منم تسلیم
میشم و لبخندی از سر رضایت میزنم. خدایا خیلی تو خوبی! بچمو برام نگه دار! تو رو حون خودت قسم.
حتی یه بارم مریض نشه! همه درد و بلاهاشو بفرست واسه من. با حون و دل میخرمشون.
پ.ن: مموری دوربین در جیب مبارک محمد جا مونده و قادر به گرفتن هیچ عکسی نمیباشم! ( اگه ربطی
بین مموری و جیب شلوار پیدا کردین بی زحمت به منم بگین!!!)