تحولات کوروش جان در استانه 7 ماهگی
چقد حالم گرفته شد. یه عالمه نوشته بودم و یه عالمه عکس. همش ÷ریددددددددددد.
بچه ها باید واقعا ببخشید این همه وفت ننوشتم. راستش دلم نمیاد کوروش بیدار باشه من بیام ÷ای لبتا÷.
کوروش این روزا:
همه چزو میگیره و به سمت همه چیز خودشو ÷رت میکنه اینقد خنده داره. وقتی نشوندمش و چیزی رو میخواد بگیره سرشو به انگشتای ÷اش میرسونه.
با روزوئکش همه خونرو میگرده و اگه جایی گیر کنه اینقد صدا در میاره تا بری نجاتش بدی!
خیلی اجتماعی و خوش خنده شده. ( ماشالا )
روزی 3 تا 4 وعده غذا میخوره و هر روز به اندازه یک قاشق سو÷ خوری کره گوسفندی هم میخوره ( البته مخلوطه با غذاش )
بابا میگه و محمد و ذوق مرگ میکنه!
شبا با چشم بسته گریه میکنه به خاطر دندوناش. لثه ÷ایینش نازک شده همین روزاست که دو تا مروارید خوشگل دربیدا
دو روز دیگه باید بریم واکسن 6 ماهگیشو بزنیم. مامانا خیلی اذیت میشه بچه؟
کوروش نوشت:
کوروشم کاش بدونی که مامان با وجود تو چقدددددددددددر خوشبخته.
وقتی صورتتو میذارم روی صورتم و فقط بوت میکنم, یا وقتایی که میچسبونمت به سینم و نوازشت میکنم و تو اروم میگیری, وقتایی که میخندی و بوسه بارونت میکنم... چقدرررر خوبه مادر تو بودن.
کاش کلمه ای بود که وصف میکرد احساسی که به تو دارم.
بی توقع دوست دارم.
چند روز ÷یشا یه کیک ÷خیدم که خوشمزه بود ولی چون دفه اولم بود که تزئین میکردم و خامه ÷اشمم بد بود. اصلا خوشگل نشد:
تصوری که از کیک تزئین شدم داشتم:
کیکی که در واقع تزئین کردم:
اینم یه کیک دیگه که فرداش درست کردم و بردم خونه بابام و واقعا خوشمزه بود خیلیییییییی: