کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

عاچختم کوروش :*

1391/3/12 15:35
نویسنده : مامانی
1,792 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز ظهر من و کوروش با تاکسی رفتیم خونه مامان ملی جون و بابایی تو ترافیک بود و نیم ساعت بعد اومد. چون دیر بود همه ناهار خوردن. من منتظر موندم و با بابایی نهار خوردیم. انسی اینام بودن. الهی بگررررردم حمیدرضا جونم اینقد خواستنی شده! تازه محمد میگفت چشاش شبیه چشای منه!زبان کوروشو خوابوندم و با خواهرم یکم حرف زدیم و اینا. بعد به حمیدرضا یواشکی شیر دادمنیشخند. ساعت 4 و نیم بود که محمد گفت مامان اعظم اینا میان دنبالت برین مولودی خونه داییم. منم سریع حاضر شدم و کمی هم خوشگلاسیون کردم و کوروشو حاضر کردم و رفتیم دم در که سریع اومدن. اونجا خوش گذشت. زدایی محمد بوسم کرد و گفت خیلی خوشحال شدم اومدی. خدا کنه منم یه عروس مثه تو گیرم بیاد. نیشخندمژهعینکدیگه ذوق مرگ شدم. کوروش که یا بغل من بود یا مامان اعظم یا عمه ریحانه.بچه خوبی بود مثه همیشه!ماچ ساعت 8 و نیم بود که محمد اومد دنبالمون و مامان اعظم اینا رو گذاشتیم خونشون و چون دیدم مامانم ناراحت میشه نریم خونه داییم رفتیم دنبال مامانم و انسی و یگانه و حمیدرضا و رفتیم اونجا. توی راه تشنمون بود آب انبه گرفتیم از اینا که نی داره! آقا کوروش اینقد جیغای شکمویی زد تا نصف آب انبه منو خورد!!!ابرو فک کنم تصمیم داره مامانشو باربی کنه با این کاراش! آخه نمی زاره سر سفره درست حسابی غذا بخورم بچه پرووو! البته منم کم نمیارم بعدش دلی از عزا در میارم.مژه هیچی دیگه شام پلو مرغ بود خیلی ام خوشمزه. یه پرس بچه گانه ام برا کوروش گرفتم که باوررررررررررر کنین نصفشو خورد. اینقد نگات میکنه و لب و لوچشو بهم میمالونه و جیغ می کشه که مجبور میشم بدم بهشچشمراستی خاله بزرگم گفت حمیدرضا کپی بچگیای خاله زهرشه! هههخیال باطل برگشتیم خونه و کارهای معمول و کمی وبلاگ گردی و خوابیدم. امروزم ساعت 12 از خواب بیدار شدیم من و کوروش محمد که صب رفته بود سر کار! براش حریره بادوم درست کردم و یکم جم و جور و جارو پارو. بعد دیدم گرمه کوروشو گذاشتم تو سینک دسشویی و آب بازی آی آب بازی! که خیلی دوست داشت و میخندید همش. بعدش کمی تو آفتاب بازی کرد و بعدم غذاشو خورد و خوابید. منم لباس ریختم تو ماشین لباسشویی و الانم که اینجام. با چند تا عکس در ادامه مطلب در خدمت شماییم.نیشخند

این دختر خانوم گفت از منم عکس بگیرین الانم مثلا ژست گرفته ;))

اینم یه پسر خوشگل و خوشتیپ که اسمش یونسه  و برادر زاده زندایی محمده.

ایشون شهریار جونه که 20 روز از کوروش بزرگ تره و گویا خوراک پشه ها شده طفلینگران

کوروش تو سبد حمیرضا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مریم مامان عسل
12 خرداد 91 15:50
باز که عکسای +18 کوروشی گذاشتی زهره! آخه نمیگی ما دختر داریم زشته؟ همه جاتونو نمایون میکنین؟؟؟
قربون اون لب و لوچه و غبغب بشه خاله مریم.
ماشالله!
جیگر حمیدرضا رو بگردم چقدر توی اون عکسه چشاشو خمار کرده!
چه قر و غمزه ای بیاد واسه زنش!
اوه اوه!
راستی این خوش خوراکی تو همیشه اشتهای منو تحریک میکنه وقتی دارم پستاتو میخونم.
آخه من تازگیا خیلی کم خوراک و بد غذا شدم.


کاش من یکم کم خوراک بشم ای خدااااااااا. ینی میمیرم برا پلو با روغن زردددد بلومبونم هاااا
نایسل
12 خرداد 91 16:32
ای جونم چه حالی میکنههههه تو سینکک


اره خیلی دوست داره اب بازی
یک عدد خانومی
12 خرداد 91 17:02
میگم چرا به حمیدرضا یواشکی شیر دادی؟
از حرف زن دایی همسریت خیلی خوشم اومد بابت آرزوی داشتن عروسی چون تو!!! خدا کنه همه قدرتو بدونن


همینجوری! خواهرم گیر میده بهش شیر ندم پرو. خودش هر وقت کوروشو گیر میاره به زور بهش شیر میده ها! به من که میرسه نمیذاره نه به خاطر این حرفش ولی کلا خانوم افتاده و مهربون و بی غل و غشیه


یک عدد خانومی
12 خرداد 91 17:03
راستی خواهر این عکسای س ک س ی چیه گذاشتی؟؟؟ چرا پسر مردمو لخت کردی گذاشتی تو سینک؟؟ هی وای من


پسر مردم چیه! پسر خودمههههههههههه. باید یه جوری تبلیغ پسرمو بکنم یا نه؟؟ نه که دختر دار زیاد میاد اینجا واسه همون ))))))))
یک عدد خانومی
12 خرداد 91 17:41
میدونم پسر خودته ولی شوهر مردم که میشه در آینده!!
من جای زنش بودم ازت نمیگذشتم که پر و پای ناموسمو نشون جماعت نسوان دادی


فعلا که فقطططططط پسر خودمه.عروس باید رو حرف مادرشوهر حرف نزنه!!!!!!!!!!!!!! شکلک خشمگین
مهسا
13 خرداد 91 15:21
سلام بهتر نبود همین( چیزا ) را نشون نمی دادی یه شورت کوتاه می پوشیدی ؟؟؟


منظورتونو متوجه نشدم؟
مرجان
13 خرداد 91 15:25
سلام ببخشید عاچختم یعنی چی ؟؟؟؟ کورش را از طرف من ببوسسسسسسس


همون عاشقتم.
مهسا
13 خرداد 91 16:21
ببخشید منظورم رو نتونستم بهتر بفهمونم میخواستم بگم که کورش رو تو سینک شنا میدادی چرا خیلی عریانش کردی لااقل شورت کوتا می پوشوندی ؟؟؟


میخواستم همه جای بدنش خنک شه و نسوزه
مادر دوقلوهای ناهمسن
13 خرداد 91 17:46
سلام
عکسای توی سینک خیلی خوشگل ونازه


مرسی عزیزم
زهرا
13 خرداد 91 18:56
سلام خیلی بد شد این عکسها را یه کمی سانسورمی کردی !!!!!!!!!


ای بابا شما چرا اینطوری هستین؟ بدن یه کوچولوی 6 ماهه چرا دیگه باید سانسور شه؟ تحریک شدین ینی؟:o
یک عدد خانومی
14 خرداد 91 1:13
هی وای من!! خواهر؟؟
این چی بود که به زهرا گفتی؟؟
اولین کسی که این مدلی کامنت گذاشت من بیدم منم به جون خودم منظوری نداشتم و میخواستم بشوخم. اگه ناراحتیدی من میعذرم


عزیزم از لحن تو مشخص بود داری شوخی میکنی.
یک عدد خانومی
14 خرداد 91 18:47
یعنی الان نمیخوای خرخره منو بجویی؟
پ هنوزم با من دوست بیدی؟؟؟
اگه دوست بیدی و ناراحت نبیدی دو کار کن:
1- بیا اونور دور هم باشیم! غیبت داریا.
2- اون ایمیل خوشگله رو واسم بفرست من که مردیدم (مردم) از بس منتظریدم (منتظر موندم)
افعال بنده گاهی دچار معانی خاک بر سری میشوند مثل «منتظریدم» به آخرش توجه کن توجه کردی؟؟ هی وای من




ماندانا
15 خرداد 91 7:34
وای الهی نازی از طرف من یک بوس محکم ازش بگیر



مامان آیدین
16 خرداد 91 3:42
سلام مامی کوروش جان ممنون از راهنمایی هات کوروش جان داره حالش رو میبره ها ایییییییییی جانم فدات عزیزم


قابل شما رو نداشت مامان گل ایدین.
رضوان
16 خرداد 91 15:48
سلام چند روز غیبت داری ؟؟؟ نیستی کورش چطوره عزیزم ؟


خوبیم گلم. ممنونم از احوال پرسیت. اتفاق جدیدی نیفتاده که بنویسم. خوشحالم از داشتن دوستای خوبی مثه شما. هر چند خاموش
وب گرد
16 خرداد 91 16:59
سلام با اینکه مراتب مادری را به جا می آوریید؟//در پاره ای مواقع فلسفی صبحت می کنید نائب الزیاره باشید متشکرم


ممنونم حتما
مهسا
16 خرداد 91 18:45
سلام عزیزم - کورش رو خیلی دوست داریم - عکسای جدیدشو نشونمون میدی ؟؟؟؟


عزیزم به زودی میذارم. ما هم شما رو خیلی دوس داریم. وبلاگ نداری/؟
مهسا
17 خرداد 91 11:58
سلام عزیزم - متاسفانه فعلا وبلاگ ندارم . دوباره می بینمت از طرف من کورش جون را ببوس
مهسا
17 خرداد 91 12:02
سلام ببخشید یادم رفت بهتون بگم از صبح میخواستم وبلاگتون را باز کنم نشد تا ساعت 10/30 که باز شد
✿nazi✿
29 خرداد 91 20:12
وای این گل پسر تو سینک چیکار می کنه


اب بازی ای اب بازی